سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گزیده ای از مناجات های علاّمه حسن زاده آملی 5

از الهی نامه ی حضرت علاّمه حسن حسن زاده آملی حفظه الله

الهى، شکرت که از دوستان دشمنانت و از دشمنان دوستانت نیستم.

الهى، شکرت که دوستانت را دوست دارم و دشمنانت را دشمن.

الهى، نمى گویم که از دوستانم ولى شکر که از دشمنان نیستم.

الهى، شکرت که به دیدار حُسن جمالت عاشقم و به گفتار ذکر جمیلت شایق.

الهى، ما هر چه کنیم کم است و تو هر چه دهى بسیار(( یَا مَن یُعطِی الکَثِیرَ بِالقَلِیل )).

الهى، شکرت که صاحب منصب بى زوالم.

الهى، سگ گلّه و حائط و صید، حرمت امانت را داشته باشند و حسن ظلوم و جهول با امانت تو خیانت کند !

الهى، کتاب دار و کتاب خوان و کتاب دان بسیارند؛ خُنُک آن که خود کتاب است و کتاب آر.

الهى، خدا خدا گفتن مجازى ما که این همه برکت دارد؛ اگر به حقیقت گوییم چون خواهد بود ؟!

الهى، واى بر حسن که اگر به پایه اى بى باک شود تا به ذات پاک و نام هاى گرامى و نامه ی سترگ و فرستادگان بزرگ و دوستان ستوده ات سوگند یاد کند !

الهى، دهن حسن به عِطر ذکر تو معطّر است ؛ حیف است که بوى بد گیرد.

الهى، از گناه این و آن رنج مى برم که از چون تویى روى گردانیدند.

الهى، از دردم خرسندم که درمانش تویى.

الهى، شکرت که تاکنون خواننده بودم و اینک گوینده.

الهى، در شگفتم از این گلّه گلّه اشباه النّاس و رمه رمه آدمى پیکر که یکى نمی گوید (( من کیستم )) ؟!

الهى، حسن زاده چگونه دعوى بى گناهى کند که آدم و حوا زاده است نه مَلَک، و چگونه از آمرزش تو نا امید باشد که « رَبَّنَا ظَلَمنَا » گو است نه « بِمَا اَغوَیتَنِی » !

الهى، هر چه راز بود به پیغمبرت گفتى و آن ستوده بر ما ننهفت ؛ در یافتن آن ها ما را دریاب.

الهى، اسمم را حسن کردى که (( الاَسمَاء تَنَزَّلُ مِنَ السَّمَاء ))، خَلقم را حسن کردى که « تَبَارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخَالِقِین »، خُلقم را هم حسن گردان که « یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِم حَسَنَات ».

الهى، روزگارى تو را به آواز بلند می خواندم، اکنون از آن استغفار مى کنم که « اِذ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ».

الهى، سالیانى به خواندن اِشارات و اَسفار و شِفاء و فُصوص دل خوش بودم و اکنون به گفتن آن ها، عاقبت حسن را حسن گردان.

الهى، کدام بی شرمى از این بیش تر که بنده در حضور مولایش بى ادبى کند !

الهى، محاسن حسن به بیاض مائل شد، وجه قلبش را نورانى کن که از « یَومَ تَبیَضُّ وُجُوهُ وَ تَسوَدُّ وُجُوه » اندیشه دارد.

الهى، چه شگفتى از این بیش تر که « مَاءِ مَهین » خوانا و نویسا شود و « سُلاله طین » گویا و شنوا !

الهى، هراس حسن از خویش بیش از اهرمن است، که این دشمن بیگانه است و آن آشنا و هم خانه.

الهى، نعمت هایى که به حسن داده اى تا قیامت نه تواند اِحصاء کند و نه تواند از عهده ی شکر یکى از آن ها برآید.

الهى، آن چه به حسن داده اى همه از تفضّل آن ولى نِعَم بود و گرنه این مُنعَم چه کارى کرده است تا به موجب آن استحقاق ثوابى را داشته باشد. باز هم چشم توقّع به تفضّل آن جناب دارد که دست دیگر نمی شناسد.

الهى درباره ی انبیایت فرمودى : « وَ ... جَعَلنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً شَیَاطِینَ الاِنسِ وَ الجِنِّ » ، حسن پر توقّع می خواهد که نشانه ی تیرهاى شیاطین زمانه نشود.

الهى، حسن که منزلى طى نکرده و به مقامى نائل نشده این همه از اشباه النّاس اشمئزاز دارد، کسانى که منازلى سیر کرده اند و به مقاماتى رسیده اند از حسن چه قدر بیزارى می جویند !

الهى، این حرف ها را کى به من یاد می دهد و از کجا نازل می شود ؟!

الهى، شکرت که از شرق تا غرب عالم به حسن خدمت مى کنند.

الهى، در شگفتم از کسی که گوید به فلانى مرگ ناگهانى رسید !

الهى، شکرت که در کسوَتِیَم که اهل معصیت از آن شرم دارند.

الهى، این بنده از روى خود شرمنده است، چگونه از پروردگارش شرمسار نباشد.

الهى، چگونه شکر این نعمت گذارم که اجازه ام داده اى تا نام نیکوى تو را به زبان آورم و در پیشگاهت با تو گفتگو کنم و نامه ات را بگشایم و بخوانم و گرنه ؛ اَینَ التُّرابُ وَ رَبُّ الاَربَاب ؟!

الهى،چگونه حسن از عهده ی شکر جودت برآید که دار غیر متناهى وجودت را به او بخشیدى !

الهى، در پگاهى تنى چند را بر خاکدانى گرد آمده دیدم که یکى با تیغه آهنى و دیگرى با ترکه چوبى آن مزبله را با چه حرص و ولعى می کاویدند تا باشد که پاره پارچه اى یا چرمى یا کهنه دیگرى به دست آرند، حسن چگونه از عهده ی شکرت برآید که شب و روز کتاب تو را و کتاب هاى اولیائت را ورق می زند و دل آن ها را مى کاود و از معانى آن ها که نسیم بهشت اند، دِماغ جانش معطّر مى گردد، بار خدایا اگر آن خاکدانی ها بدان کار نباشند، حسن پاک دان بدین کار نتواند بود، پاداش نیک شان ده که بر بنده حق دارند.

الهى، جمعى از تو ترسند و خلقى از مرگ و حسن از خود !

الهى، از کتاب ها پاسخ پرسش خواستن و حلّ مشکل طلبیدن عیال سفره ی دیگران بودن است ؛ یا غَنی و یا مُغنی یا مَلیءُ و یا مُعطی، تا کى جیره خوار این و آن باشم و در کنار خوان آنان نشینم ؟!

الهى، شکرت که به ناز و نعمت پرورده نشدم و گرنه از کجا حسن می شدم


اولین دیدگاه را شما بگذارید مناجات ،

 گامها و...   

مشخصات مدیر وبلاگ

ویرایش

لوگوی دوستان



ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ