سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گزیده ای از مناجات های علاّمه حسن زاده آملی 3

از الهی نامه ی حضرت علاّمه حسن حسن زاده آملی حفظه الله

الهى، عاشق را ترک ماسواى معشوق عین فرض است، که یک دل و دو معشوق کذب محض است.

الهى، در « اِیَّاکَ نَستَعِین » صادقم و در « اِیَّاکَ نَعبُد » کاذب نیستم.

الهى، کریمه ی « اللهُ یَتَوَفَّی الاَنفُسَ حِینَ مَوتِهَا وَ الَّتِی لَم تَمُت فِی مَنَامِهَا » خواب را شیرین مى کند و مرگ را شیرین تر !

الهى، شب پره را در شب پرواز باشد و حسن را نباشد !

الهى، هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم.

الهى، در شگفتم از کسى که غصّه ی خودش را نمی خورد و غصّه ی روزیش را می خورد !

الهى، چرا بگریم که تو را دارم و چرا نگریم که منم.

الهى، در این جهان پر هیاهو ؛ چرا من هو هو نکنم ؟!

الهى، حرم بر نامحرم حرام است ؛ محرم چرا محروم باشد ؟!

الهى، به امروز و فردا نه کار امروز رسیده شد نه فردا ؛ چه کنیم با « کُلُّهُم آتِیهِ یَومَ القِیَامَهِ فَرداً » ؟

الهى، بَدان بر ما حقّ بسیار دارند ؛ تا چه رسد به خوبان.

الهى، قاسم که تویى کسى محروم و مغبون نیست.

الهى، با ددان بتوان به سر بردن، با دونان چه باید کرد ؟

الهى، توبه از گناه آسان است ؛ توفیق ده که از عبادت مان توبه کنیم !

الهى، حسن آملی مالامال آمال بود، در راه یک امل، همه را پایمال کرد ؛ یا منتهی اَمَلِ الآمِلیِن دیگر خود دانى.

الهى، شکرت که مى گویم شکرت.


الهى، لذّت گرسنگى را در کامم برکت ده.

الهى، حشر با عالم خیال که این قدر لذیذ است ؛ حشر با عالم عقل چه خواهد بود ؟!

الهى، آمدم ردّم مکن، آتشینم کرده اى سردم مکن.

الهى، اگر تا قیامت براى یک صغیره استغفار کنم از شرمندگى تقصیر بندگى به در نخواهم شد !

الهى، سخن در عفو و رحمتت نیست، گیرم که تو ببخشیم ؛ من از شرمندگى چه کنم ؟ تو خود گواهى که از استغفار شرم دارم !

الهى، استغفار ؛ خواستن غفران تو است، با خاطره ی گناه چه کنیم ؟!

الهى، واى بر آن که در شب قدر فرشته بر او فرود نیامده، با دیو هم دم و هم نشین گردد.

الهى، یقینم را زیاد گردان و اضطرابم را به اطمینان مبدّل کن و آنى را در آخِر خواهى کنى در اوّل کن که شفاعت آخِرین از آن ارحم الرّاحمین است.

الهى، مرا در سایه ی خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم داشتى که تو را یابم و بندگانت را دریابم؛ شکر این موهبت چگونه گذارم. بارالها، ناپاک را به سویت بار نیست و با بندگانت کار نیست، دستم را بدار تا در راهم استوار باشم.

الهى، دهن آلوده را با کتابت چه کار که « لاَ یَمَسُّهُ اِلاَّ المُطَهَّرُون » ، واى بر آن مرشدى که دهنش پلید است، چه آن نارشید خود شیطان مَرید است، اگر در آشکار بایزید است، در پنهان با یزید است.

الهى، چگونه شور و نوایم نباشد که از آن چه در کامم ریختى اگر کوه دماوند از آن لب تر کند، پاى کوبان سر از پا نشناسد و دست افشان از دست برود.

الهى، اگر دانشمند رهزن شود از هر اهریمنى بدتر است که دزد با چراغ است.

الهى، حاصل یک عمر درس و بحثم این شد که جهان را جهان بانى است و انسان را سر و سامانى.

الهى، اى آشنایم تو خود دانى که بیگانه ام، بیگانه ترم کن. خوشا به حال مؤمن که غریب است.

الهى، بت سنگین شکستن نیک آسان است و بت نفس شکستن سخت دشوار، خُنُک آن که از امّت خلیل بت شکن است که هر دو را بشکست.

الهى، سرتاسر ذرّات عوالم وجود در جنب و جوش اند چگونه حسن خاموش باشد.

الهى، خروس را سحر باشد و حسن را نباشد.

الهى، خانه کجا و صاحب خانه کجا ؟ طائف آن کجا و عارف این کجا ؟ آن سفر جسمانى است و این روحانى. آن براى دولتمند است و این براى درویش. آن اهل و عیال را وداع کند و این ماسوا را. آن ترک مال کند و این ترک جان. سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه و آن را یک بار است و این را همه عمر. آن سفر آفاق کند و این سیر انفس، راه آن را پایان است و این را نهایت نَبُوَد. آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانى نباشد. آن فرش پیماید و این عرش. آن مُحرِم می شود و این مَحرَم. آن لباس احرام می پوشد و این از خود عارى می شود. آن لبّیک مى گوید و این لبّیک می شنود. آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصى بگذرد.
آن اِستلام حجر کند و این انشقاق قمر. آن را کوه صفا است و این را روح صفا. سعى آن چند مرّه بین صفا و مروه است و سعى این یک مرّه در کشور هستى. آن هروله می کند و این پرواز. آن مَقام ابراهیم طلب کند و این مُقام ابراهیم. آن آب زمزم نوشد و این آب حیات.
آن عرفات بیند و این عرصات. آن را یک روز وقوف است و این را همه روز. آن از عرفات به مَشعَر کوچ کند و این از دنیا به محشر. آن درک مِنى آرزو کند و این ترک تمنّى را. آن بهیمه قربانى کند و این خویشتن را. آن رَمىِ جمرات کند و این رجم هَمَزات. آن حلقِ رأس کند و این ترک سر. آن را « لاَ فُسُوقَ وَ لاَ جِدَالَ فِی الحَج » است و این را فِی العُمر. آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین. لاجرم آن حاجی شود و این ناجی . خُنُک آن حاجی که ناجی است.

الهى، از من آهى و از تو نگاهى.


اولین دیدگاه را شما بگذارید مناجات ،

 گامها و...   

مشخصات مدیر وبلاگ

ویرایش

لوگوی دوستان



ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ