باسمه تعالی شأنه
انیس سَفَریّ و جلیس حَضَریّ برادر اکبرم: اصغر بن سلیمان خَضَریّ سلام الله تعالی علیکم و علینا و علی عباد الله الصّالحین.
صباحی که صَبَّحَکم اللهُ بالخیر از این بی خبر بی خیر التماس داشتی آن چنان که در شوره زار دلم تخم محبّتت را کاشتی. از دیوانه چه آید تا راهنمایی را شاید؟ از ویرانه چه امید آبادی رود؟ و از پژمان چه شکفتگی و شادی ساخته شود؟
اگر چه گفته اند گنج در ویرانه است ولی هر ویرانه را گنج نیست و در آن جا که گنج است یافتنش بی رنج نیست.
الحمدلله نعمت بیداری یافتی که ندانم روی از چه تافتی که در بهار عمر به منای دوست شتافتی؟! آری
در جوانی کن نثار دوست جان
رو عوان بین ذلک را بخوان
پیر چون گشتی گران جانی مکن
گوسفند پیر قربانی مکن (مثنوی نان و حلوا،شیخ بهایی)
قربان حقیقتت که تا بیدار شدی در راه دیدار شدی. با تضرّع و ادب در پیشگاه دوست معروض دار که:
تیری زدی و زخم دل آسوده شد از آن
هان ای طبیب خسته دلان مرهم دگر
و با التماس بخواه که: «رَبَّنَا لاَ تُزِغ قُلُوبَنَا بَعدَ إِذ هَدَیتَنَا وَ هَب لَنَا مِن لَدُنکَ رَحمَهً إِنَّکَ أَنتَ الوَهَّاب»(سوره ی آل عمران،آیه ی 9)
این فیض عظیم را از انفاس قدسی شهرالله المبارک در لیله الجوائز جائزه گرفته ای. هنیئاً لارباب النّعیمِ نعیمُهم.
باری بیمار بیدار پیش از آن که دست از جان بشوید و منادی حق را لبّیک بگوید، طبیب طلبد و درد خویش را بدو گوید و درمان جوید. از این بنده ی شرمنده طبیب خواستی و راه چاره جستی، بسان آن تشنه که در طلب آب به دنبال سراب شتافت تا چون رسید جز حرمان چیزی ندید و نیافت «کَسَرَابِ بِقِیعَهٍ یَحسَبُهُ الظَّمآن مَآءً حَتَّی إِذَا جَاءَهُ لَم یَجِدهُ شَیئاً»(سوره ی نور،آیه ی 40)
برادرم نعمت بیداری روزی هر بی سرو پا نمی شود، و این پیک کوی وفا با هر دلی آشنا نمی گردد، و هر مشامی این نسیم صبا را بویا نمی شود، و هر زبانی به ذکر آن گویا نمی گردد. بیداری می تلخ وش است، با هر کامی سازگار و گوارا نیست چه امّ الخبائث است هر که آن را نوشیده است بلکه اندکی از آن چشیده است از مشتهیات نفسانی حتّی از حور و غلمان چشم پوشیده است و دست کشیده است، آری:
آن تلخ وش که صوفی أمّ الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذاری (دیوان حافظ)
حالا که آمدی گویمت: «وَاستَقِم کَمَا اُمِرت»(سوره ی شوری،آیه ی 16) که «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا الله ثُمَّ استَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلاَئِکَه...»(سوره ی فصّلت،آیه ی 31).
چه خواهی که نداری و برای تو نیست؟
اگر طالب مقام محمودی:«وَ مِنَ اللَیلِ فَتَهَجَّد بِهِ نَافِلَهً لَکَ عَسَی أن یَبعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَحمُوداً»(سوره ی إسرا،آیه ی 80).
اگر عاشق مواقف شهودی: «أوَ لََم یَکفِ بِرَبِّکَ أنَّهُ عَلَی کَلِّ شَیءٍ شَهِیداً»(سوره ی فصّلت،آیه ی 54).
اگر دستورالعمل خوراک خواهی الحمدلله همه ی ما در سر سفره ی عالِم غیر مُعلَّمیم، می دانیم که چه کاره ایم احتیاج به دستور نداریم. شیخ اجل سعدی گوید: «حکیمان دیر دیر خورند، و عابدان نیم سیر، زاهدان تا سدّ رمق، و جوانان تا طبق برگیرند، و پیران تا عرق کنند، امّا قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره ی روزی کس».
جوانا خدا پیرت کناد ببین از کدامین صنفی؟
خدای عزّوجلّ فرماید: «وَ کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لاَ تُسرِفُوا إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ المُسرِفِین»(سوره ی اعراف،آیه ی 32).
آخِر سوره ی مبارکه ی فرقان از «وَ عِبَادُ الرَّحمَن» تا پایان آن را بخوان و نصب العین خود گردان، «لَعَلَّ اللهُ یُحدِثُ بَعدَ ذَلِکَ أمراً»(سوره ی طلاق،آیه ی 2).
کتمان را تشدید کن و پیمان را تسدید. مواظب مراقبت باش و مراقب حضور و عبادت تا عبدالله شوی و عندالله شوی و مشمول کریمه ی: «إِنَّ المُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقتَدِر»(سوره ی قمر،آیه ی 55و56) گردی.
مردی به آفتاب یمنی، اویس قرنی گفت: مرا اندرزی کن، آن جناب گفت: فِرّ إِلَی الله. این کلام کامل را از کتاب الله اقتباس کرد که نوح نبیّ علیه السّلام به مردم فرمود: «فَفِرُّوا إِلَی الله»(سوره ی ذاریات،آیه ی 51).
آری سخن از قرآن باید آموخت و دهن از فرقان باید گرفت. یک نَفَس از نفس ایمن مباش که دشمنی سخت رهزن و رهزنی سخت دشمن است. همواره در کمین است و اقتضای طبیعتش این است. از شهرت و از شهرت بپرهیز و از معاشر ناجنس به خصوص از نفس بگریز که:
نخست موعظه ی پیر می فروش این است
که از معاشر ناجنس احتراز کنید
دائماً طاهر باش و به حال خویش ناظر باش و عیوب دیگران را ساتر باش. با همه مهربان باش و از همه گریزان باش. یعنی با همه باش و بی همه باش. خدا شناس باش در هر لباس باش.
تو که سلیمان زاده ای حشمت دار، تو که صدیق حسن زاده ای وحشت دار.
قرآن صورت کتبیّه ی انسان کامل- اعنی حقیقت محمّدیّه صلّی الله علیه و آله و سلّم است ببین تا چه اندازه بدان قرب داری. رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: إِنَّ هَذَا القُرآنَ مأدبه الله(وسائل الشّیعه،ج6، ص168،باب وجوب تعلّم القرآن و التّعلیم) بنگر بهره ات از این مأدبه تا چه حد است.
ولی الله اعظم امام اوّل علیه السّلام به فرزندش محمّد بن حنفیّه اندرز همی کرد که: درجات بهشت به عدد آیات قرآن است و در رستاخیز به قاری قرآن گویند بخوان و بالا برو، و بعد از نبیّین و صدّیقین کسی در بهشت به رتبت وی نیست.
وَ اعلَم أنَّ دَرَجَاتِ الجَنَّهِ عَلَی عَدَدِ آیَاتِ القُرآن فَإِذَا کَانَ یَومَ القِیَامَهِ یُقَالُ لِقَارِئِ القُرآن إِقرَأ وَارقَ فَلاَ یَکُونَ فِی الجَنَّهِ بَعدَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ إِرفَع دَرَجَه مِنهُ(وافی،ج14،ص65،ط رحلی). این بیان وصی چون آن کلام نبی بسیار کوتاه و بلند است، خدای متعالی داند که ارزش آن ها چند است.
از امل چشم پوش و در عمل کوش. مرد جستجوی باش نه گفتگوی. از دریا بخواه نه از جوی. از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار. سبک بار باش نه سبک سر و سبک سار.
خروس در سحر به ذکر قدّوسٌ و سبّوحٌ در خروش است، کم از خروس مباش، چون به خروش آمدی بدان که بهترین عطای دوست لقای اوست، مترصّد باش که:
گدایی گردد از یک جذبه شاهی
به یک لحظه دهد کوهی به کاهی (گلشن راز)
این چند جمله بالعجاله تحریر شد. اگر مجال شد و حال مساعد شد، و عقل را در آن گاه تدبیر بود، و رأی منیر پیر عشق امضاء کرد، و تقدیر قضاء موافق آمد می توان کلماتی بر آن افزود، تا ببینیم. ولی برادرم تو را حال است و مرا مقال، این کجا و آن کجا؟ تو را سوز است و مرا ساز آن، آن کوه است و این صدا، قصّه ی این کوتاه است و آن دراز.
ببین کار به کجا کشید که کلاغی رهبر شد و چلاقی دستگیر، جغدی سخنور شد و پشه ای دلیر؛ نَعُوذُ بِاللهِ مِن سبَاتِ العَقلِ وَ خِفَّتِه(نهج البلاغه،ص346).
وَالسَّلاَمُ عَلَی مَنِ التَّبَعَ الهُدَی
قم- حسن حسن زاده ی آملی
جمعه 9 شوّال 1389ه.ق = 28/9/1348ه.ش
(کتاب شریف نامه ها برنامه ها / ابوالفضائل حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله/ ص 1 تا 5)