یکی از عواملی که شادزیستی آدمی را در این دنیا تامین می کند، داشتن هدف و انگیزه اصلی در زندگی است. کسانی که نمی دانند از زندگی چه می خواهند، دچار افسردگی می شوند و سردرگم و بی هدف عمر خود را تلف می نمایند.
منظور از آرمان در زندگی همان بحث هدف زندگی است. از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچتر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعریف هدف، سخنها گفتهاند؛ بعضی از این تعریفها عبارتند از:
«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش میشود1». و نیز گفتهاند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیلههایی که آن حقیقت را قابل وصول مینماید2».
«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسانشناسی به شمار میرود و یکی از اساسیترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان نتواند
از این رو لازم است میان هدف و وسیله تفکیک صورت گیرد تا انسان دچار خطا نشود و وسیله را به جای هدف اشتباه نگیرد، و هدفهای زودگذری که درواقع وسیلههای زندگی نهایی بیش نیستند هدف اعلای زندگی انتخاب نکند زیرا کسی که به هدفهای زودگذر دل میبندد و برای دستیابی به آنها تلاش میکند، باید به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدفهای جاویدان و متعالی و سعی در راه رسیدن به آنها، بنا به وعده تخلفناپذیر قرآن7 موفقیت را در پی خواهد داشت.
فلسفه حیات از دیدگاه عرفا:
در عرفان انسان مظهر جامع تمام اسما و صفات الهی است و به او کون جامع گفته می شود. مانند سایر مخلوقات که هر کدام مظهر برخی اسما و صفات الهی هستند. کمال مظهر و مخلوق به این است که بتواند مظهریت خود را به فعلیت برساند و هر چه بیشتر همان اسما و صفاتی که او مظهر آنها است را در خویش بنمایاند.
مثلا کمال شیر این است که شیر واقعی باشد و قدرت و صفات شیریت را کامل دارا باشد. کمال انسان هم این است که انسان کامل و واقعی باشد و تمام استعدادی که خداوند از اسما و صفات در وجود او قرار داده است به فعلیت برساند.
این همان معنای کمال و معنای قرب در آموزه های دینی است که از طریق عبودیت حاصل می شود. قرآن کریم که می فرماید : ما انسان را نیافریدیم مگر برای عبادت، یعنی انسان با عبادت خدا می تواند مراتب کمال را طی کند و به مظهریت کامل خداوند به صورت فعلی برسد.
توحید و معرفت خدا و سیر و سلوک نظری و عملی همه برای رسیدن به چنین مقامی است. این راهی است که انسان برای شکوفا شدن خدا در خودش باید برود و هر چه بیشتر در این راه حرکت می کند به کمال مطلق الهی نزدیک تر می شود و جایگاهش در هستی بهتر و سعادتمند تر خواهد بود.
فلسفه حیات در قرآن:
«حیات جاریه معمولی در این دنیا از نظر قرآن، حیاتی ابتدائی است و مرحله پست حیات به شمار میرود، این مطلب در 69 آیه از قرآن تذکر داده شده و با تعبیر الحیاة الدنیا که به معنای حیات ابتدائی میباشد، وارد شده است8».
آیاتی از قرآن کریم به بیان این حقیقت نیز میپردازد که حیات معمولی و پست این دنیا نمیتواند آرمان و ایدهآل نهائی انسان تلقی شود، زیرا این دنیا در عین جالب بودن حقیقتی است ابتدائی، نه متعالی و نهائی؛ و لذا قرآن از این گونه حیات تعابیری همچون متاع فریبنده، لهو و بیهوده، بازی، متاع اندک، آرایش فریبا و... دارد که در سورههای مختلف و آیات متعدد بیان شده است9.
علیرغم جذابیتها و ارزشهای ظاهری که در حیات دنیا مشاهده میشود و میتواند وسیله کمال و تعالی انسان نیز باشد نمیتواند هدف نهایی زندگی قرار گیرد و لذا انتخاب چنین حیاتی به عنوان هدف متعالی زندگی، سراب را آب پنداشتن است و راهی که به چاه منتهی خواهد شد.
به دلیل همین ناچیزبودن حیات دنیا شاعر، راه افراط پیموده و در وصف زندگی دنیا چنین سروده است:
دنیا چو حباب است ولکن چه حباب نه بر سر آب بلکه بر روی سراب
آن هم چه سرابی که به بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب
«با چشمان فرو بسته لب بر جام زندگی نهاده اشک سوزان بر کناره زرین آن فرو میریزیم، تا آنگاه که دست مرگ، نقاب از دیدگان ما بردارد، در آن موقع خواهیم فهمید که این کاسه حیات از اول خالی بوده و ما جز باده خیال چیزی از آن ننوشیدهایم10».
برای آن دسته از انسانها که «هدف زندگی» را در لابلای حیات مادی و زودگذر همین دنیا جستجو میکنند و لذت بردن، تجمل پرستی، فزونطلبی در اموال، هوسرانی و بدست آوردن قدرت را هدف نهایی زندگی میپندارند. قرآن کریم در آیه 20 سوره حدید چنین هشدار میدهد:
«اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الا ولاد، کمثل غیث اعجب الکفار بناته ثم یهیج فتراه مصفراً ثم یکون حطاماً و فیالاخرة عذاب شدید و مغفرة منالله و رضوان و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور. بدانید زندگی دنیا تنها بازی، و سرگرمی، و تجملپرستی، و تفاخر در میان شما، و افزونطلبی در اموال و فرزندان است».
به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمی»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهای پنجگانه عمر آدمی را تشکیل میدهند.
نخست «دوران کودکی» است که زندگی در هالهای از غفلت و بیخبری و لعب و بازی فرو میرود. سپس مرحله «نوجوانی» فرا میرسد، و سرگرمی جای بازی را میگیرد، و در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدی دور دارد.
مرحله سوم مرحله «جوانی» و شور و عشق و تجملپرستی است از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا میرسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده میشود. و سرانجام به مرحله پنجم میرسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت میافتد.
سپس، قرآن با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگی را در برابر دیدگان انسانها مجسم ساخته، میفرماید: کمثل غیث اعجب الکفار.... همانند بارانی است که از آسمان نازل میشود، و چنان زمین را زنده میکنند که گیاهانش، زارعان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میگردد، به گونهای که آن را زردرنگ میبینی، سپس درهم شکسته و خرد و تبدیل به کاه میشود. اینگونه است زندگی ناپایدار دنیا که شایسته نیست با چنین اوصافی هدف اعلای زندگی انسان قرار گیرد، بلکه باید به عنوان مزرعه جهان باقی و مکان آماده شدن برای ورود به حیات حقیقی و ابدی مورد استفاده قرار گیرد11.
البته سوالی مطرح میشود که اگر حیات دنیا هدف نیست چرا خداوند آن را آفریده است؟ در پاسخ باید گفت: خالق حکیم حیات، دنیا را از آن جهت آفریده است که وسیله رسیدن به هدف متعالی انسان و دستیابی به حیات حقیقی و ابدی در جوار رحمت حق باشد نه اینکه این حیات ناپایدار خود هدف زندگی قرار گیرد.
«ما اگر بخواهیم خود حیات دنیا را هدف قرار دهیم، در منطق قرآن، با اختیار خود، خویشتن را عاشق خلأ محض کردهایم و اما اگر در این حیات غوطهور نشویم و آن را به عنوان شایستهترین گذرگاه برای حیات واقعی «ألا و ان الدار الآخرة لهی الحیوان» تلقی کنیم، در عالیترین هدف که برای یک «من انسانی» قابل تصور است گام خواهیم گذاشت12».
قرآن هدف از زندگی ابتدایی دنیا را دستیابی و رسیدن به حیات طیبه میداند که همان زندگی حقیقی و جاوید است و برای رسیدن به آن دو چیز را شرط قرار میدهد: یکی ایمان و دیگری عمل صالح. در سوره نحن آیه 97 میفرماید:
«من عمل صالحاً من ذکرا و انثی و هو مومن فلنحیینة حیاةً طیبة ولنجزینهم احدهم باحسن ما کانوا یعملون هر کس از مرد و زن عمل شایسته کنند و موءمن باشد. او را زندگی نیکو دهیم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل میکردهاند میدهیم».
در جمله «فلنحیینه حیاةً طیبةً» حیات، به معنای جان انداختن در چیزی و افاضه حیات به آن است، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی موءمنی را که عمل صالح کند به حیات جدیدی غیر از آن حیاتی که به دیگران نیز دادهاند زنده میکند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر میدهد بلکه مرتبه عالیتری از حیات را - که از کیفیت بهتری برخوردار است - به او عنایت میکند این چنین انسانی در نقش خود نقد و کمال و قوت و عزت و لذت و سروری را درک میکند که نمیتوان اندازهاش را معین کرد و نمیتوان گفت که چگونه است، و چرا چنین نباشد، حال آنکه متفرق در حیاتی دائمی و زوالناپذیر، و نعمتی باقی و فناناپذیر، و لذتی خالص از الم و کدورت و خیر و سعادتی غیرشوب به شقاوت است. این آثار زندگی، جز، بر زندگی حقیقی مترتب نمیشود، و زندگی مجازی بویی از آن ندارد؛ خداوند این آثار را بر حیاتی مترتب کرده که آن را مختص به مردم باایمان و دارای عمل صالح دانسته، حیاتی که حقیقی و واقعی و جدید است، که خدا آن را به کسانی که سزاوارند افاضه میفرماید13» البته در آیات قرآن، اهداف متعددی برای آفرینش انسان مطرح شده است که میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد14:
1 - هدف مقدماتی (کوتاه مدت):
مقصود از آن، فراهم شدن زمینههای مادی و اجتماعی و تحقق شناختهای لازم برای انتخاب آزادانه راه و رسم زندگی برای انسان و استمرار حیات است. از جمله این اهداف میتوان به آبادانی زمین و دستیابی به توسعه مادی و اقتصادی اشاره کرد. چنان که در سوره هود آیه 60 میفرماید:
«و الی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غیره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها.... برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم صالح گفت: ای مردم! خدا را عبادت کنید که معبودی غیر از او ندارید. او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما خواسته است».
این که خداوند انسان را به آبادکردن زمین وا میدارد و عمران آن را از او میخواهد، به این معنا نیست که هدف نهائی همین باشد، بلکه بهرهوری از زمین برای بقای انسان و استمرار حیات مادی، لازم و ضروری است و ادامه زندگی نیز مقدمه رسیدن به هدف والاتری است که انسان و استمرار حیات به تدریج باید به سوی آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.
2 - هدف میانی (متوسط)
بدون هدفهای میان مدتی که در قرآن برای زندگی انسان بیان شده است رسیدن به هدف نهایی ممکن نخواهد بود. دو نمونه از این اهداف را «آزمایش بندگان» و «عبادت خدا» میتوان نام برد.
الف - آزمایش:
«الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا.... خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدام یک نیکوکار میشوید. (ملک/2)».
منظور از آزمایش خداوند نوعی پرورش است، به این معنی که انسانها را به میدان عمل میکشد تا ورزیده و آزموده و پاک و پاکیزه شوند ولایق قرب خدا گردند15.
ب - عبادت
در آیه 56 سوره ذاریات یکی دیگر از هدفهای میانی را
عبادت ذکر میکند و میفرماید:
«ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا عبادت کنند ( و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند)
اغلب گمان میکنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک است که بر اثر عادت انجام میشود یا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب میآورند اما باید توجه داشت که عبادت مفهوم بسیار گستردهای دارد و برای آن یک معیار کلی بیان شده است که، «آنچه برای خدا انجام میگیرد عبادت است»؛ و لذا «عبودیت، اطاعت بیقید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینههاست، و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غیر او است فراموش کند حتی خویشتن را16».
3 - تقرب به خدا، هدف نهائی
مقصود از هدف نهایی چیزی است که بقیه کارها برای رسیدن به آن انجام میگیرد. از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالیتر از آن وجود ندارد؛ زیرا تقرب به خداوند رسیدن همه کمالات، زیباییها، لذتها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است و اینکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بیان میکند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومی که بیان کردیم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگی او را خدا محور میسازد و چنین زندگی موجب تقرب انسان به خدا میشود.
پس خود عبادت، هدف نهایی نیست، بلکه عبادت یک هدف متوسط و میانی است. ما را به هدف والاتر و کاملتری میرساند که منظور، همان تقرب به خدا و رسیدن به درجه تعالی و کمال و معرفت خداوند باشد.
قرآن اسباب تقرب و نزدیک شدن را زیادی ثروت و کثرت فرزندان نمیداند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرایط نزدیکی به خدا بیان میکند دو چیز است: ایمان و عمل صالح.
در آیه 37 سوره سبأ این مطلب چنین بیان میشود:
«وما اموالکم ولا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الا من آمن و عمل صالحاً. اموال و اولادتان شما را به ما نزدیک نمیکند مگر آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند».
ایمان به خدا و عمل صالح، زندگی انسان را خدامحور میکند و آن زندگی که محور اصلی آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند میباشد، همان گونه که قرآن در این آیه ایمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفی میکند. در آیه 97 سوره نحل این دو چیز را زمینه رسیدن به حیات طیبه میداند و نیز در سوره عصر، این دو را مایه نجات انسان از خسران عظیم بیان میدارد. میشود چنین نتیجه گرفت که نجات انسان از خسروان عظیم و رسیدن به حیات طیبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتیجه ایمان به خدا و عمل صالح میباشد که لازم است سرلوحه زندگی انسان قرار گیرد.