یکى از سؤالهاى اساسى که براى هر فردى مطرح است این است که موفقیت چیست و چگونه مىتوان به آن رسید. این سؤال همگانى بوده و براى نوع انسانهاى خردمند مطرح است. براى موفقیت، در کتابها و مقالاتى که در اینباره به نگارش درآمدهاند، راههاى متعددى بیان گردیده است که برخى از آنها با مبانى دینى و اعتقادى ما سازگارى ندارد. این نوشتار مىکوشد با بهرهگیرى از آموزههاى دینى و البته با نگاهى روانشناختى، ضمن اشاره به عوامل موفقیت و نیز معنا و مفهوم موفقیت از نگاه آموزههاى دینى، به تبیین آنها بپردازد.
«موفقیّت»
«موفقیت» کلمهاى جادویى است که بسامد و استفاده فوقالعادهاى دارد و مىتوان مدعى شد صدها کتاب درباره آن به رشته تحریر درآمده است. معمولاً کتابهایى که درباره موفقیت نگاشته مىشود، پرفروش است؛ زیرا همه افراد مىخواهند از راز آن آگاه شوند؛ درست مانند من و شما که به موفقیت نیاز داریم و به دنبال آن هستیم؛ براى اینکه شادمانى و خوشبختى ما رابطه تنگاتنگى با میزان موفقیتمان در زندگى دارد. افراد موفق، در هریک از عرصههاى زندگى، از نشاط و رضایت خاطر و محبوبیت بیشترى برخوردارند و افراد جامعه با سبک خاصى با آنان برخورد مىکنند.
در گفتوگوهاى عرفى و عمومى نیز به صورت گسترده از واژه موفقیت استفاده مىشود و مواقعى هم اتفاق مىافتد که به صورت نادرست مورد استفاده قرار مىگیرد. ضرورى است به این واژه قدرى بیشتر پرداخته شود؛ به ویژه از نگاه تربیتى و روانشناختى تا جنبههاى مختلف این مفهوم و راههاى رسیدن به «موفقیت» تبیین شود.
براساس تعالیم اسلامى، خداوند متعال از ابتداى حیات بشر، پیامبرانى را از میان انسانها براى راهنمایى و هدایت آنها برگزیده است. از جمله تعالیمى که پیامبران به بشریت ابلاغ نمودهاند، قوانین اجتماعى و راههاى رسیدن به بهروزى و موفقیت است.
در نگاه بیشتر مردم، فرد موفق کسى است که به آرزوهاى خود برسد و در درون خویش، احساس رضایت کند و از اینکه بر اثر تلاش و کوشش مداوم در زندگى به این احساس (رضایت خاطر) رسیده است، احساس خشنودى و موفقیت کند.
«موفقیت در اسلام»
از منظر آموزههاى دینى و اسلامى، مفهوم موفقیت ارتباط نزدیکى با مفهوم سعادت و خوشبختى دارد و اگرچه بین این دو واژه تفاوتهایى به چشم مىخورد، ولى مصداق موفقیت مطلق و سعادت مطلق، یکى است. انسان خوشبخت و موفق به معناى واقعى، کسى است که در مسیر بندگى خداى متعال باشد و با انجام دادن وظایف دینى و انسانى به خداوند نزدیک شود و احساس دوستى، نزدیکى و محبت به خداوند داشته باشد و به اهداف نهایى خلقت دست یابد. به عبارت دیگر، موفقیت یعنى به رستگارى رسیدن و به بهشت نایل شدن. انسان مىتواند بر اثر انجام دادن کارهاى اختیارى و رعایت قوانین الهى و وظایف شرعى و با پرهیز از معصیت، به مرتبه تقرب به خدا برسد و با خالق متعال رابطه دوستانه و عاشقانه پیدا کند و در سایه این دوستى، به بهشت و رضوان الهى وارد شود. البته پرواضح است که رسیدن به بهشت، منافات و ضدّیتى با رضایت خاطر از زندگى و لذتجویى حلال ندارد؛ چه اینکه انسان مىتواند به تمام کارهایش رنگ و بوى خدایى بزند و تمام کارهایش را به قصد رضایت حضرت حق انجام دهد؛ اعم از خواب، خوراک، کار، تفریح و... .
مراد از بندگى و عبادت نیز تنها نماز و روزه نیست، بلکه مهم، به فرمان خداوند بودن و در راستاى دستورات او حرکت کردن است. قرآن کریم مىفرماید: «هر کسى از جهنّم رهایى یابد و به بهشت وارد شود، رستگار و موفق است. آلعمران: 185».
خداوند در آیه دیگرى، راههاى رسیدن به بهشت و رستگارى را مورد توجه قرار داده، مىفرماید: «هر کس از خدا و پیامبرش اطاعت کند، به فوز و رستگارى بزرگى نایل شده است. احزاب: 71».
حضرت على علیهالسلام نیز درباره راههاى سعادت و کمال مىفرمایند: «هر کسى از خدا و رسول خدا اطاعت و پیروى کند، به رستگارى بزرگى مىرسد و به ثواب ارزشمندى نایل مىشود و هر کسى نسبت به خداوند و رسولش، نافرمانى و گردنکشى کند، به خسران و زیان بزرگ و آشکارىگرفتار مىشود و سزاوار عذاب دردناک مىگردد. بحارالانوار، ج 4، ص 276، ح 13».
خلاصه اینکه، رستگارى واقعى و موفقیت تام و کامل، رسیدن به بهشت و رهایى از آتش و دوزخ است و اطاعت از خداوند و رسول او و ائمّه اطهار (ع): ـ که در واقع، اطاعت از ایشان نیز اطاعت از خداوند است ـ وسیله نجات انسان و عامل رستگارى و موفقیت واقعى انسانهاست.
اطاعت از خداوند و رسول او را مىتوان در یک کلمه خلاصه کرد و آن کلمه، تقوا و پرهیزگارى است. تقوا یعنى اطاعت از خداوند و نافرمانى نکردن و مطیع دستورات الهى بودن. پیامبر گرامى صلىاللهعلیهوآله در اینباره مىفرمایند: «هر کس تقوا و پرهیزگارى پیشه کند و گوش به فرمان دستورات خداوند باشد، به رستگارى و موفقیت بزرگى رسیده است. به درستى که تقوا باعث کنترل انسان از غضب و باعث نگهدارى انسان از عذاب و نگهدارنده انسان از خشم الهى است. به درستى که تقوا باعث سفیدرویى (موفقیت) و رضایت پروردگار و باعث ارتقاى درجه و مقامات معنوى انسان مىگردد. همان، ج 19، ص 127».
استاد مطهّرى در تعریف سعادت و موفقیت، با تأسّى از قرآن کریم چنین مىگوید: «سعادت و موفقیت عبارت است از لذت همهجانبه و نیل همهجانبه به همه کمالات، به طورى که حداکثر کمالات و حظوظ فطرى و طبیعى استیفا گردد. مرتضى مطهّرى، مقالات فلسفى، ج 1، ص 86». البته واضح و روشن است که موفقیت نهایى در گرو موفقیتهایى نسبى و متوسط است و هرکدام از آنها در حد خودشان ارزشمند هستند.
البته همانگونه که پیشتر اشاره شد، براى موفقیت سطح نازلترى وجود دارد و آن رسیدن به نتیجه و هدف در هر کارى و کامروا شدن و به فعلیت رساندن استعدادهاى بالقوه است که به دنبال آن، رضایتخاطر و خشنودى نیز حاصل مىشود. مثلاً، وقتى شما در درس خواندن به نتیجه مىرسید و نمره قبولى دریافت مىکنید، به موفقیتى نسبى نایل شدهاید و رضایتخاطرى در شما ایجاد مىشود، ولى این موفقیت نهایى نیست؛ زیرا قبولى در امتحان هدف نهایى نیست، بلکه هدف متوسط است و از اینرو، به اندازهاى که در رسیدن به هدف نهایى تأثیر دارد، ارزشمند است و به همان مقدار هم براى شما رضایت و لذت ایجاد مىکند. بیشتر مردم از مفهوم موفقیت، همین مفهوم را در نظر مىگیرند.
«عوامل موفقیت»
1. هدفمندى
جستوجوى موفقیت، همیشه با هدفى آغاز مىشود. همه ما به هدفى نیاز داریم تا بتوانیم به سوى آن نشانه رفته، براى رسیدن به آن حرکت کنیم. به نظر مىرسد بسیارى از مردم، مثل افرادى که در خواب راه مىروند، در زندگى، سرگردان هستند. آنها تمام روز، هفته و سال را در سرگردانى به سر مىبرند. هر روز از خواب بیدار مىشوند، غذا مىخورند، لباس مىپوشند، مشغول کارهاى جدى یا غیرجدى مىشوند، دوباره غذا مىخورند و همینطور زندگى سپرى مىشود. به نظر مىرسد بیشتر مردم، بىاختیار در این شرایط قرار گرفتهاند و بدون اینکه توجه دقیقى داشته باشند، به یکدیگر ظلم روا مىدارند و به تعبیر خود، زرنگى مىکنند. تمام اینها بدون یک هدف مشخص و ارزشمند است. نوعى سرگردانى و بىهدفى آنان را احاطه کرده است؛ چه اینکه اگر سؤال شود: منظور و هدف شما از انجام دادن این کارها چیست، جواب قابل قبولى ندارند. انسان موجودى عاقل و باشعور است و باید کارهایش خردمندانه و منطقى باشد تا هم از زندگى لذت واقعى ببرد و هم در راستاى هدفى ارزشمند گام بردارد تا گرفتار سرگردانى و حسرت نشود.
اگر هر فردى تمام قواى خود را در مسئلهاى مهم و با هدفى معین به کار گیرد، بىتردید، شاهد پیروزى و موفقیتهاى زیادى خواهد بود. قهرمان شدن در ورزش، موفقیت در تحصیلات عالى، مهارت ویژه در کار فنّى، بالندگى و نوآورى در شغل و حرفه، نامدارى در اکتشاف و اختراع، و از همه مهمتر موفقیت در خودسازى معنوى و عبادت پروردگار، همه و همه در گرو هدفى مشخص و تلاش در راستاى آن هدف است.
براى نجات از سردرگمى و به منظور ارائه راهکارى کاربردى، نکاتى را یادآور مىشویم:
ـ ابتدا معلوم کنید از زندگى چه مىخواهید (مشخص کردن هدف)؛
ـ افکار خود را در مورد هدف متمرکز کنید (اندیشه و فکر در مورد هدف)؛
ـ سعى کنید اهداف بلندى داشته باشید و اهداف کوچکتر را در راستاى رسیدن به آن قرار دهید (اهداف بزرگ داشتن)؛
ـ به سعى و تلاش خود متکى باشید و یقین داشته باشید که مىتوانید؛
ـ از شکست نهراسید و آن را تجربه راه خود قرار دهید؛
ـ از هر کار عجولانه، کورکورانه، احساسى و بدون تأمّل پرهیز کنید؛
ـ با توکل به خدا وارد عرصهها شوید.
افراد موفق، در زندگى خود هدفمند، هدفدار و هدفمدار هستند؛ یعنى براى هدف خاصى تلاش مىکنند و هدف، نقطه و موقعیت مطلوبى است که درصدد رسیدن به آن هستند. حال، مهم چگونگى انتخاب هدف است. به عبارت دیگر، هدفها چگونه باید انتخاب شوند؟
انتخاب هدفها دقیقا به ارزشها و باورها بازمىگردد. کسى که مادیات برایش ارزش است، رسیدن به مادیات هدف او خواهد بود و کسى که مقام و مدرک تحصیلى عالى برایش ارزش باشد، نایل شدن به آن، مقصود او خواهد بود. افرادى که هدفى الهى دارند و از جهانبینى توحیدى برخوردارند و براى آفرینش انسان و جهان معتقد به هدفى منطقى هستند، اهداف بلندى براى زندگى خود ترسیم مىکنند و تمام کارها و فعالیتهاى خود را در همان مسیر قرار مىدهند. اینان هدفشان از زندگى، رسیدن به مقامات معنوى و کمالات عالى انسانى است؛ یعنى مقامى که در طى آن دوست خدا و بنده واقعى خدا بشوند، و در سایه این دوستى، مسلما در بهشت و رضوان پروردگار نیز قرار خواهند گرفت. البته پرواضح است که اینان اهداف متوسطى مثل کسب علم و قدرت و ثروت نیز دارند، ولى همه اینها وسیلهاى براى خدمت بیشتر به بندگان خدا و به دست آوردن رضایت الهى و نیل به ثواب بیشتر است.
قرآن کریم، به عنوان یک کتاب آسمانى ـ که از طرف خداى متعال براى هدایت بشر به پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شده است ـ هدف خلقت انسان را بندگى و عبادت خداوند مىداند که در سایه این بندگى و عبادت و خداشناسى، به کمالات و سعادت مىرسد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات: 56)؛ جن و انس را جز براى پرستش و عبادت نیافریدم.
عبادت و بندگى براى خداوند، تنها در نماز و روزه و دعا خلاصه نمىشود، بلکه حقیقت بندگى آن است که انسان تسلیم محض خداوند باشد و در تمام امور زندگى بر اساس رهنمودهاى او که در قرآن کریم و فرمایش معصومان علیهمالسلام تجلّى دارد، عمل کند. کسى بنده واقعى خداست که به تمام کارهایش رنگ الهى بزند و حتى تفریح، خواب، خوراک، آشامیدن و کار و تلاشش براى رضاى او باشد. البته باید مواظب باشد کارهایش ـ گرچه به قصد تقرب به خدا و رضاى الهى است ـ از چارچوب شرع خارج نشود. مثلاً، ممکن است جوانى به قصد رضاى الهى، ناآگاهانه کار خلافى انجام دهد که آن کار با رضایت الهى منافات داشته باشد؛ زیرا کارى با رضایت الهى سازگار است که واقعا در چارچوب دستورات الهى و به منظور اطاعت از فرمان الهى انجام شود.
2. اعتماد به نفس
دومین عاملى که در موفقیت و پیروزى انسان نقش قابل توجهى دارد، اعتماد به نفس است. از آنرو که از مفهوم اعتماد به نفس برداشتهاى متفاوتى شده است، در ابتدا به تبیین این واژه مىپردازیم.
دو مفهوم «اعتماد به نفس» و «عزت نفس» قرابت معنایى و رابطه مستقیم و مثبتى با هم دارند. به گونهاى که با افزوده شدن یکى، دیگرى هم زیاد مىشود و بعکس؛ اما این دو مترادف نیستند. «ارزیابى ما از خودپنداره خویش، بر حسب ارزش کلى آن، عزت نفس نامیده مىشود. به عبارت دیگر، عزت نفس، میزان ارزشى است که ما براى خود قایل هستیم.» اعتماد به نفس نیز یعنى شخص احساس کند داراى توانایى و کفایتاست.
به اعتقاد روانشناسان، اعتماد به نفس، اساس هر رستگارى و پیشرفتى است. با اعتماد به نفس، عزم انسان راسخ مىشود و در صورت اتکا به دیگرى، ضعیف مىگردد. مساعدتهایى که از خارج به شخص مىرسد، غالبا پشتکار و قوه مجاهدت را سست مىکند؛ زیرا در این صورت، انسان انگیزهاى براى سعىوکوشش نمىیابد.
در نگاه ابتدایى به مفهوم اعتماد به نفس، چنین به نظر مىرسد که اعتماد به نفس، نقطه مقابل اعتماد به خداست و تصور مىشود فردى که به خدا توکل و اعتماد دارد، نمىتواند اعتماد به نفس داشته باشد و باید دست به انتخاب بزند؛ به این صورت که یا زندگىاش را بر مبناى توکل به خدا پىریزى کند و کارهایش را به خدا واگذارد یا اعتماد به نفس را شیوه کار خویش قرار داده، به توانایىها و نیروى درونى خود متکى باشد. اما اگر قدرى دقت کنیم، روشن خواهد شد که چنانچه توکل به خدا را به معناى واقعى آن، یعنى «به کارگیرى اسباب طبیعى براى رسیدن به اهداف و در عین حال، واگذارى نتایج و اثربخشى آنها به خواست و مشیت الهى» بدانیم، و نیز منشأ اعتماد به نفس را ـ که به نیروها و توانایىهاى خود اتکا مىکنیم ـ خدا دانسته، معتقد باشیم هر آنچه داریم، از خداست و خدا این همه امکانات و نیروها (حتى اعتماد به نفس) را در اختیار ما قرار داده تا روى پاى خود بایستیم و به دیگران نیازمند نباشیم. در این صورت، نه تنها اعتماد به نفس با توکل به خدا منافات ندارد، بلکه یکى از ابعاد اصلى و مهم آن را تشکیل مىدهد و نتیجه، آن مىشود که باید به نیروها و توانایىهاى خود ـ که خدا در اختیار ما قرار داده است ـ متکى باشیم و با بهرهگیرى از این نیروهاى خداداد، در مسیر پر پیچ و خم زندگى و مشکلات، بار خویش را به دوش کشیم، نه آنکه به توانایى دیگران متکى باشیم. این بهترین تعریفى است که مىتوان از اعتماد به نفس با نگرش اسلامى ارائه کرد، و چنانکه مشاهده مىشود، هیچ تعارض و منافاتى با اصل توکل به خدا ـ که جزء اصول اخلاقى و اسلامى است ـ ندارد. محمدصادق شجاعى، توکل به خدا، ص 50». البته باید توجه داشت که علىرغم همه تلاشهاى مختلف و محاسبههاى همهجانبه و حتى توکل به خدا، گاهى خواستههاى انسان محقق نمىشود و در واقع، مشیت و قضا و قدر الهى محقق مىشود.
در تأیید مطلب فوق، مىتوان از فرمایش امام حسین علیهالسلام در دعاى «عرفه» بهره برد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناى فى نفسى»؛ خدایا بىنیازى مرا در نفسم قرار بده؛ یعنى به من مناعت طبع عنایت کن. آیتاللّه صافى گلپایگانى در شرح این بخش از دعاى عرفه، مىنویسد: «هرچه انسان وثوقش به خدا بیشتر باشد، غناى نفس و مناعت طبع او بیشتر مىشود، به ذلّت و کارهاى خلافِ شرف انسانیت تن درنمىدهد، بلندهمت و با وسعتنظر و بىترس و بیم از زوال نعمتها زندگى مىکند و هرچه غناى نفس کمتر شود، شخصیت انسانى و وجدان شخص ضعیف مىگردد. لطفاللّه صافى گلپایگانى، نیایش در عرفات، ص 78». واضح است که مناعت طبع، با عزت نفس ارتباط تنگاتنگى دارد.
اعتماد به نفس، در زندگى انسان نقش کلیدى و اساسى دارد. اعتماد به نفس، ما را به کارهاى مطلوب و بزرگ و رویارویى با مشکلات برمىانگیزد و ماهیت ایجابى دارد. اعتماد به نفس، انسان را در بحرانهاى زندگى ثابتقدم کرده، باعث مىشود فرد بحرانها را حل کند و از موضع خود عقبنشینى نکند. حضرت على علیهالسلام درباره اهمیت اعتماد به نفس مىفرمایند: «در مسیر زندگى، باید خودت، خودت را پیش برى، وگرنه کسى تو را پیش نمىبرد. کافى، ترجمه محمدباقر کمرهاى، ج 2، ص 454».
در هر مرحلهاى از زندگى، انسانها نیازمند اعتماد به نفس هستند و در جوانى این نیاز دوچندان مىشود؛ زیرا جوان مىخواهد تصمیمات سرنوشتساز و کارهاى کلان انجام دهد.
عوامل و زمینههایى وجود دارند که باعث تقویت اعتماد به نفس در افراد مىشوند. البته بعضى از این عوامل مربوط به دوران کودکى و دوران تحصیل ابتدایى و نوجوانى و مربوط به وظایف مربیان و والدین است و زمینه رشد آن باید در آن سنین فراهم شود، اما در جوانى نیز مىتوان اعتماد به نفس را با در نظر گرفتن راهکارهایى افزایش داد. که به دلیل رعایت اختصار از بیان مفصل آنها صرف نظر می کنیم. و تنها سر فصل آنها را ذکر خواهیم کرد. شما می توانید با مراجعه به سایت با این راهکارها آشنا شوید.
الف) دورى از تظاهر: اولین گام براى ایجاد اعتماد به نفس، دست برداشتن از تظاهر است. باید تلاش کنیم اعتماد به نفس خود را بیشتر از آنچه واقعا هست، جلوه ندهیم.
ب) تقویت عزت نفس: عزت نفس، همبستگى بسیارى با اعتماد به نفس دارد. هر اندازه عزت نفس انسان، بالاتر و قوىتر باشد، یعنى فرد براى خود ارزش قایل باشد، از اعتماد به نفس بالاترى برخوردار مىشود.
ج) رسیدگى به خویشتن: اعتماد به نفس تا حد زیادى به میزان سلامتى جسمانى و روانى بستگى دارد. بىتوجهى به سلامتى روحى و جسمى خود، نشاندهنده این است که شما خودتان را دوست ندارید. کسانى که نسبت به خویشتن چنین محبت و توجهى ندارند، نیازمند پرشدن این خلأ از ناحیه دیگران هستند و این یعنى ضعف اعتماد به نفس.
د) زندگى در محیط مطلوب: در دوران نوجوانى و جوانى، عوامل متعددى مانند جایگاه اجتماعى، جنسیت، نژاد و مقبولیت اجتماعى در عزت نفس و اعتماد به نفس افراد نقش دارند. از آنروى که رابطه فرد در این سنین با افراد جامعه بیشتر است و به تعبیر دیگر، حرمت خود آنان در یک زمینه اجتماعى رشد مىیابد، جایگاه فرد در یک گروه خاص، عامل مهمى در رشد مفهوم «خود» و «حرمت خود» به شمار مىرود. محمدصادق شجاعى، همان، ص 128».
ه) تحسین خویشتن: افزون بر عوامل محیطى، برخى عوامل درونى که به خود فرد و تفسیر و تحلیل او از خود و توانمندىهاى خویشتن مربوط مىشود نیز در شکلگیرى اعتماد به نفس مؤثر است.
و) خداباورى: یکى از عوامل مهم در ایجاد عزت نفس و اعتماد به نفس، اعتقاد قلبى و واقعى به خداوند و قدرت بىهمتاى اوست. کسى که خداوند را قدرت مطلق مىداند و با او ارتباط معنوى و قلبى مستحکمى دارد، از اطمینان و صلابت ویژهاى برخوردار مىشود؛ زیرا وقتى با قدرتى بىبدیل و بزرگ ارتباط داشته باشد، احساس مىکند از پشتیبانى او بهرهمند است.
3. اراده
اراده در زبان فارسى و عربى، «خواست، خواسته، خواهش، میل، قصد و آهنگ» معنا شده است. علىاکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل واژه «اراده». اراده از جمله مسائلى است که در هر کار و فعالیت و عملى، نقش اساسى و بنیادین دارد و براى رسیدن به هدف و نایل شدن به موفقیت، وجود آن، ضرورى و لازم است. ضرورت اراده در هر کارى به گونهاى است که اگر تمام علل و عوامل تحقق کارى آماده باشد، ولى اراده وجود نداشته باشد، آن کار به سرانجام نخواهد رسید. چه بسا در اطراف خود، افراد زیادى را مشاهده مىکنید که تمام وسایل و امکانات موفقیت و پیروزى آنها مهیاست، ولى از موفقیت خبرى نیست. وقتى دقت مىکنید، متوجه مىشوید آنان از اراده قوى و یا خود اراده، محروم هستند و به دلیل مشکلات روانشناختى نمىتوانند تصمیم جدى بگیرند و انجام دادن کارى را اراده کنند.
علّامه محمدتقى جعفرى در اینباره مىگوید: «اراده، قدرت فوقالعادهاى است که به انسانها داده شده است؛ لذا هر انسانى اگر چیزى را به طور جدى بخواهد، آن چیز را به دست خواهد آورد. اراده قدرت بس شگفتانگیزى است که در نوع انسانى دیده مىشود و چه موضوعات امکانناپذیرى را که امکانپذیر مىسازد و امکانپذیرها را محال مىنماید.» اگر اراده در انسان ناتوان شود، زندگى وى نابسامان مىگردد و باران شکستوناکامى از هرسو بر او فرو مىبارد. در چنین شرایطى، استعداد، نبوغ، دانش و قدرت مادّى، هیچیک به بار نمىنشینند و کامیابى به ارمغان نمىآورند.
4. مشورت با افراد موفق
از نگاه تعالیم آسمانى و همچنین علوم بشرى، یکى از ابزارهاى موفقیت و یکى از پشتوانههاى محکم براى نیل به اهداف و موفقیت، استفاده از تجربه، علم، اندیشه و توانمندىهاى دیگران است.
پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله مىفرمایند: «کسى نیست که با دیگران مشورت کند و به سوى رشد و کمال هدایت نشود. جلالالدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 359». حضرت على علیهالسلام نیز مىفرمایند: «هرکس با خردمندان مشورت کند، با انوار خردهاى آنان روشنى یابد و به راه درست و رستگارى نایل گردد. ، ج 72، ص 105».
افرادى که گرفتار استبداد رأى مىشوند و خود را بىنیاز از افکار دیگران مىدانند، هرچند از نظر عقلى و فکرى فوقالعاده باشند، غالبا مبتلا به خطاهاى بزرگ مىشوند. حضرت على علیهالسلام در اینباره مىفرمایند: «کسى که استبداد به رأى داشته باشد، هلاک مىشود و کسى که با افراد بزرگ و متخصص و صاحب اندیشه مشورت کند، در عقل آنان شریک شده، از آن بهره مىبرد. وسائلالشیعه، ج 12، ص 40».
مشورت با افراد موفق و متخصص، راه رسیدن به هدف را کوتاه و مطمئن مىکند و احتمال موفقیت را بالا برده، انسان را از بیراههها رهایى مىبخشد. حضرت على علیهالسلاممىفرمایند: «مشورت عین راهیابى است؛ کسى که [تنها ]به فکر خود متکى شود، خود را به مخاطرهانداخته است. بحارالانوار ج 72، ص 105».
5. یاد خدا
یاد خدا و نیایش با او، پرجاذبهترین و زیباترین حالت روانى، آزادى روح در حرم یار و متصل شدن به مافوق طبیعت و پرواز در ماوراى انسانیت است. علاقه درونى اکثر جوانان ـ اگر نگوییم همه آنان ـ این است که به نحوى با خالق متعال و پروردگار بلندمرتبه، ارتباط داشته باشند و راز دل خود را به تنهاترین مَحرَمِ راز بازگو کنند و از طریق اتصال قطره وجودى خود به آن اقیانوس بىکران، به عظمت و بزرگى دست یابند و در پرتو الطاف الهى روحى بلند و شخصیتى جامع بیابند. یاد خدا و ارتباط با او و دوستى با آن بخشنده مهربان و نوازنده بندگان، باعث جوشش اقیانوس جان آدمى و ذوب شدن ناخالصىهاى خُلقى و اخلاقى و زمینهساز اوجگیرى روح و بسترساز نوازش روان با نسیم رحمت حق مىگردد.
ظاهرترین تجلّى یاد خدا، نیایش و دعاست که از پایدارترین و دیرینهترین تجلّیات روح آدمى و یکى از اصیلترین ابعاد آن است. دعا و نیایش، از بینبرنده فاصله میان انسان و خالق بىهمتاست. دعا و نیایش، وسیله و ابزارى براى اتصال به معدن کرامت، بزرگى، عزت و اقتدار است. اقبال لاهورى مىگوید: «به وسیله نیایش و ارتباط با خدا جزیره کوچک شخصیت ما، وضع خود را در کل بزرگترى از حیات، اکتشاف مىکند.»
جوان در صورتى مىتواند به موفقیت و کمال نایل شود که از سرچشمه فیض و رحمت الهى سیراب گردد. به نظر شما آیا ممکن است بدون اتصال به معدن کمال، عزت، بزرگى و رحمانیت، به موفقیت و عزت واقعى رسید؟! هرچه ما و شما داریم و هر آنچه دیگران دارند، در سایه کبریایى و لطف بىپایان الهى حاصل شده است و هرچه هست، از ناحیه خداست.
یکى از شاگردان آیتاللّه جوادى آملى نقل مىکند: در یکى از روزها خدمت استاد رسیدم و از ایشان سؤال کردم: رمز پیروزى و موفقیت شما به طور کلى چه بوده است؟ استاد پس از اینکه قریب دو تا سه دقیقه سر به زیر انداختند و هیچ سخنى در جواب نگفتند، لب به سخن گشودند و با نرمى و لطافت ویژهاى فرمودند: ما که متأسفانه به جایى نرسیدیم، ولى آنها که در این راه به جایى رسیدند، از محبت خدا رسیدند، از محبت اولیاى الهى رسیدند. ایشان در ادامه فرمودند: به هر اندازه که علم نصیب ما مىشود، باید شاکرتر گردیم. انسان اگر درس و بحث داشت و به خاطر این علم، خود را برتر از دیگران دید، در حقیقت جهل انباشته است، اما اگر به مقدار ازدیاد علمش، تواضعش بیشتر شد، این خود ظهورِ علم است. باید دانست که آن عدوّ مبین ـ که شیطان است ـ همواره در کمین است تا انسان را بفریبد. هرچیزى که پیش انسان زیبا جلوه کند، محبوب انسان است. انسان اگر محب خدا شد، محب حبیباللّه هم که رسول خداست، مىشود. تکبر و خودبینى، خلق خدا را تحقیر کردن، مقام بالا نشستن و... با محبت خدا نمىسازد. اگر قلب انسان از محبت خدا و اولیاى خدا خالى شد، شیطان آن را پر مىکند. شیطان کارش همین است که جاى خالى پیدا کند. هرگاه قلب و دلى را خالى از محبت خدا بیابد، آن را پر مىکند و در امور دیگر نیز انسان باید مواظب خود باشد. چشم و دهان خود را کنترل کند. در زندگى نیز روش سادهزیستى را برگزیند. باید از خدا خواست که چنین روحیه و شیوهاى به انسان عطا فرماید. ... البته از بهترین اعمال حسنه انسان این است که بر عائله خود سخت نگیرد. انسان هرچه سبکبارتر باشد، بالاتر مىرود. نکته مهم دیگر اینکه: انسان، خلق خدا و دیگران را تحقیر نکند، آبروى مردم را نبرد، به فکر پردهبردارى از اسرار مردم نباشد و رازهاى مردم را فاش نکند.
در اینجا عرض کردم: آقا بار دیگر سؤالم را تکرار مىکنم: خلاصه رمز موفقیت خودتان را در چه چیزى مىدانید؟ استاد با لحن خاصى فرمودند: چیزى نصیب ما نشد. آنها که رفتند، اینجور رفتهاند و اینچنین گفتهاند: «ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء»؛ این فضلى است الهى؛ به دست ما نیست، به هرکس بخواهد، مىدهد.
از ایشان سؤال کردم: معمولاً همه بزرگان ما که به جایى رسیدهاند، تنها از راه تحصیل علم و درس و مباحثه نبوده است، بلکه مشمول لطفها و عنایتهاى خاصى از جانب خداوند و یا اولیاى الهى بودهاند و گاه توجهات خاصى به آنها شده است و در کنار تحصیل، از این فیوضات و توجهات معنوى نیز بهرهمند بودهاند. آیا شما خود نمونهاى از این دست داشتهاید؟
در اینجا نیز بار دیگر استاد از اینکه مطلبى درباره خود بگویند، پرهیز کردند و فرمودند: بله همینطور است که مىفرمایید. صرفِ درس و بحث ظاهرى، چیزى نیست؛ اینکه به ظاهرش، وسیله معاش است. این علم ظاهرى را چه بسا در اواخر عمر از آدم بگیرند و انسان، جاهل و عامى بمیرد. چه بسا فقیهِ دنیا، در آخرت، بىسواد و عامى محشور شود. علم و فقه حقیقى آن است که انسان را در آخرت نیز فقیه محشور کند. چه بسیار علما که در اواخر حیات در اثر کهولت و بالا رفتن سن، آنچه را فرا گرفتهاند، دیگر در خاطر ندارند و فراموش مىکنند. پس علم حقیقى، این نیست. محسن غرویان، در محضر بزرگان، ص 32ـ34».
آیا شما پناهگاهى مطمئنتر، محکمتر، مهربانتر، دلسوزتر، بخشندهتر و تواناتر از پناهگاه الهى سراغ دارید؟ ارتباط با خدا و دلبستگى به او، علاوه بر اطمینان قلبى و صفاى درونى، یکى از عوامل مؤثر در رشد روحى، معنوى و سایر جنبههاى شخصیتى انسان است. عبادت و ارتباط با خدا، مایه رسیدن به تقوا و پرهیزگارى (بقره: 21) و تقوا نیز عامل رستگارى (آلعمران: 130) و موفقیت انسان است.
6. دورى از گناه
در اصطلاح دینى و نزد مسلمانان، گناه عبارت است از اینکه مکلف (کسى کهبه بلوغ رسیده و عاقل است) مرتکب کارى شود که با دستورات خداوند و پیامبران و امامان معصوم علیهمالسلام سازگار نباشد و مخالف قوانین الهى باشد.
منظور و مراد ما از واژه «گناه» همین مفهوم است؛ یعنى نافرمانى از خدا و رسول خدا و امامان معصوم علیهمالسلام؛ به عبارت دیگر، رعایت نکردن حلال و حرام الهى و پایبند نبودن به دستورات شرعى و اخلاقى اسلام.
شاید سؤال شود: گناه چه ضررى دارد و چه آسیبى به انسان وارد مىکند؟ در پاسخ باید گفت: هدف نهایى از خلقت انسان، رسیدن به کمال و سعادت ابدى است. خداوند متعال، ابزار و وسایل سعادت و خوشبختى بندگان را مهیا و فراهم ساخته و به آنان راه کمال و سعادت و راه مستقیم را توصیه کرده است.
یکى از موانع و مشکلات جدى در مسیر تکامل انسان، گناه و نافرمانى است. گناه و نافرمانى، انسان را در جادههاى هلاکت و وحشت وارد مىسازد و سرانجامى اندوهبار براى او رقم مىزند. گناه، زهر کشندهاى است که درمان ندارد و تنها درمانش، توبه و بازگشت واقعى به سوى انسانیت و بندگى خداوند است.
7. پشتکار
زندگى همانند میدان کارزار است. در صحنه زندگى، یکى پیروز مىشود و جلو مىرود و دیگرى زمین مىخورد و دچار شکست مىشود. اولى غرق در سرور و شادى و دومى دردمند و غمگین است.
بدون تردید، در فراز و نشیب زندگى، عدهاى فاتح و پیروز مىشوند و به هدفهایى که دارند، دست مىیابند. این عدّه کسانى هستند که اگر زمین بخورند و گرفتار مشکلات شوند، به جاى یأس و ناامیدى دوباره به پا خاسته، به راه خود ادامه مىدهند.
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «انسان در سایه تلاش و کوشش مىتواند به خواستههاى خود برسد. نجم: 39». (گرچه این آیه درباره قیامت و رسیدن به پاداش اعمال دنیوى است ولى تلاشهاى مادى و نتایج مادى را نیز شامل مىشود.) امام على علیهالسلام در جنگ جمل خطاب به فرزندش، محمد حنفیه فرمودند: «اگر کوهها از جاى خود حرکت کنند، تو از جاى خود تکان مخور. نهجالبلاغه، خطبه 11، ص 15». یعنى در راه هدف، استقامت و پایدارى داشته باش و بدان که در سایه پشتکار و تحمل دشوارىها، مىتوان به قلّههاى افتخار و پیروزى رسید. حضرت در جایى دیگر در اینباره مىفرمایند: «با تحمل دشوارىها و رنجهاى سخت، آدمى به آسایش همیشگى و پایههاى بلند زندگى نایل خواهد شد. غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 298، ح 168».
نتیجهگیرى
با تتبع و تحقیق اجمالى که در منابع دینى و سخنان اندیشمندان اسلامى انجام شد، این نتایج حاصل گردید:
1. زندگى دنیوى مقدمهاى براى زندگى اخروى است و موفقیت واقعى زمانى به دست مىآید که انسان زندگى دنیوى خود را در راستاى رسیدن به کمال و نیل به بهشت قرار دهد.
2. برنامهریزى و تدبیر کردن امور، از عوامل مؤثر در موفقیت است.
3. برخوردارى از اعتماد به نفس و همچنین داشتن اراده قوى، از دیگرعوامل اعتماد به نفس شمرده شده است.
4. مشورت و همفکرى با افراد موفق و بهرهگیرى از تجربه آنان نیز در موفقیت افراد دخیل است.
5. یاد خدا، دورى از گناه و داشتن پشتکار از عوامل اساسى در نیل به موفقیت و بهروزى است.