سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رمز موفقیت انسان در چیست؟

یکى از سؤال‏هاى اساسى که براى هر فردى مطرح است این است که موفقیت چیست و چگونه مى‏توان به آن رسید. این سؤال همگانى بوده و براى نوع انسان‏هاى خردمند مطرح است. براى موفقیت، در کتاب‏ها و مقالاتى که در این‏باره به نگارش درآمده‏اند، راه‏هاى متعددى بیان گردیده است که برخى از آنها با مبانى دینى و اعتقادى ما سازگارى ندارد. این نوشتار مى‏کوشد با بهره‏گیرى از آموزه‏هاى دینى و البته با نگاهى روان‏شناختى، ضمن اشاره به عوامل موفقیت و نیز معنا و مفهوم موفقیت از نگاه آموزه‏هاى دینى، به تبیین آنها بپردازد.

«موفقیّت»
«موفقیت» کلمه‏اى جادویى است که بسامد و استفاده فوق‏العاده‏اى دارد و مى‏توان مدعى شد صدها کتاب درباره آن به رشته تحریر درآمده است. معمولاً کتاب‏هایى که درباره موفقیت نگاشته مى‏شود، پرفروش است؛ زیرا همه افراد مى‏خواهند از راز آن آگاه شوند؛ درست مانند من و شما که به موفقیت نیاز داریم و به دنبال آن هستیم؛ براى اینکه شادمانى و خوشبختى ما رابطه تنگاتنگى با میزان موفقیتمان در زندگى دارد. افراد موفق، در هریک از عرصه‏هاى زندگى، از نشاط و رضایت خاطر و محبوبیت بیشترى برخوردارند و افراد جامعه با سبک خاصى با آنان برخورد مى‏کنند.
در گفت‏وگوهاى عرفى و عمومى نیز به صورت گسترده از واژه موفقیت استفاده مى‏شود و مواقعى هم اتفاق مى‏افتد که به صورت نادرست مورد استفاده قرار مى‏گیرد. ضرورى است به این واژه قدرى بیشتر پرداخته شود؛ به ویژه از نگاه تربیتى و روان‏شناختى تا جنبه‏هاى مختلف این مفهوم و راه‏هاى رسیدن به «موفقیت» تبیین شود.
براساس تعالیم اسلامى، خداوند متعال از ابتداى حیات بشر، پیامبرانى را از میان انسان‏ها براى راهنمایى و هدایت آنها برگزیده است. از جمله تعالیمى که پیامبران به بشریت ابلاغ نموده‏اند، قوانین اجتماعى و راه‏هاى رسیدن به بهروزى و موفقیت است.
در نگاه بیشتر مردم، فرد موفق کسى است که به آرزوهاى خود برسد و در درون خویش، احساس رضایت کند و از اینکه بر اثر تلاش و کوشش مداوم در زندگى به این احساس (رضایت خاطر) رسیده است، احساس خشنودى و موفقیت کند.
«موفقیت در اسلام»
از منظر آموزه‏هاى دینى و اسلامى، مفهوم موفقیت ارتباط نزدیکى با مفهوم سعادت و خوشبختى دارد و اگرچه بین این دو واژه تفاوت‏هایى به چشم مى‏خورد، ولى مصداق موفقیت مطلق و سعادت مطلق، یکى است. انسان خوشبخت و موفق به معناى واقعى، کسى است که در مسیر بندگى خداى متعال باشد و با انجام دادن وظایف دینى و انسانى به خداوند نزدیک شود و احساس دوستى، نزدیکى و محبت به خداوند داشته باشد و به اهداف نهایى خلقت دست یابد. به عبارت دیگر، موفقیت یعنى به رستگارى رسیدن و به بهشت نایل شدن. انسان مى‏تواند بر اثر انجام دادن کارهاى اختیارى و رعایت قوانین الهى و وظایف شرعى و با پرهیز از معصیت، به مرتبه تقرب به خدا برسد و با خالق متعال رابطه دوستانه و عاشقانه پیدا کند و در سایه این دوستى، به بهشت و رضوان الهى وارد شود. البته پرواضح است که رسیدن به بهشت، منافات و ضدّیتى با رضایت خاطر از زندگى و لذت‏جویى حلال ندارد؛ چه اینکه انسان مى‏تواند به تمام کارهایش رنگ و بوى خدایى بزند و تمام کارهایش را به قصد رضایت حضرت حق انجام دهد؛ اعم از خواب، خوراک، کار، تفریح و... .
مراد از بندگى و عبادت نیز تنها نماز و روزه نیست، بلکه مهم، به فرمان خداوند بودن و در راستاى دستورات او حرکت کردن است. قرآن کریم مى‏فرماید: «هر کسى از جهنّم رهایى یابد و به بهشت وارد شود، رستگار و موفق است. آل‏عمران: 185».
خداوند در آیه دیگرى، راه‏هاى رسیدن به بهشت و رستگارى را مورد توجه قرار داده، مى‏فرماید: «هر کس از خدا و پیامبرش اطاعت کند، به فوز و رستگارى بزرگى نایل شده است. احزاب: 71».
حضرت على علیه‏السلام نیز درباره راه‏هاى سعادت و کمال مى‏فرمایند: «هر کسى از خدا و رسول خدا اطاعت و پیروى کند، به رستگارى بزرگى مى‏رسد و به ثواب ارزشمندى نایل مى‏شود و هر کسى نسبت به خداوند و رسولش، نافرمانى و گردنکشى کند، به خسران و زیان بزرگ و آشکارى‏گرفتار مى‏شود و سزاوار عذاب دردناک مى‏گردد. بحارالانوار، ج 4، ص 276، ح 13».
خلاصه اینکه، رستگارى واقعى و موفقیت تام و کامل، رسیدن به بهشت و رهایى از آتش و دوزخ است و اطاعت از خداوند و رسول او و ائمّه اطهار (ع): ـ که در واقع، اطاعت از ایشان نیز اطاعت از خداوند است ـ وسیله نجات انسان و عامل رستگارى و موفقیت واقعى انسان‏هاست.
اطاعت از خداوند و رسول او را مى‏توان در یک کلمه خلاصه کرد و آن کلمه، تقوا و پرهیزگارى است. تقوا یعنى اطاعت از خداوند و نافرمانى نکردن و مطیع دستورات الهى بودن. پیامبر گرامى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در این‏باره مى‏فرمایند: «هر کس تقوا و پرهیزگارى پیشه کند و گوش به فرمان دستورات خداوند باشد، به رستگارى و موفقیت بزرگى رسیده است. به درستى که تقوا باعث کنترل انسان از غضب و باعث نگه‏دارى انسان از عذاب و نگه‏دارنده انسان از خشم الهى است. به درستى که تقوا باعث سفیدرویى (موفقیت) و رضایت پروردگار و باعث ارتقاى درجه و مقامات معنوى انسان مى‏گردد. همان، ج 19، ص 127».

استاد مطهّرى در تعریف سعادت و موفقیت، با تأسّى از قرآن کریم چنین مى‏گوید: «سعادت و موفقیت عبارت است از لذت همه‏جانبه و نیل همه‏جانبه به همه کمالات، به طورى که حداکثر کمالات و حظوظ فطرى و طبیعى استیفا گردد. مرتضى مطهّرى، مقالات فلسفى، ج 1، ص 86». البته واضح و روشن است که موفقیت نهایى در گرو موفقیت‏هایى نسبى و متوسط است و هرکدام از آنها در حد خودشان ارزشمند هستند.
البته همان‏گونه که پیش‏تر اشاره شد، براى موفقیت سطح نازل‏ترى وجود دارد و آن رسیدن به نتیجه و هدف در هر کارى و کامروا شدن و به فعلیت رساندن استعدادهاى بالقوه است که به دنبال آن، رضایت‏خاطر و خشنودى نیز حاصل مى‏شود. مثلاً، وقتى شما در درس خواندن به نتیجه مى‏رسید و نمره قبولى دریافت مى‏کنید، به موفقیتى نسبى نایل شده‏اید و رضایت‏خاطرى در شما ایجاد مى‏شود، ولى این موفقیت نهایى نیست؛ زیرا قبولى در امتحان هدف نهایى نیست، بلکه هدف متوسط است و از این‏رو، به اندازه‏اى که در رسیدن به هدف نهایى تأثیر دارد، ارزشمند است و به همان مقدار هم براى شما رضایت و لذت ایجاد مى‏کند. بیشتر مردم از مفهوم موفقیت، همین مفهوم را در نظر مى‏گیرند.
«عوامل موفقیت»
1. هدفمندى
جست‏وجوى موفقیت، همیشه با هدفى آغاز مى‏شود. همه ما به هدفى نیاز داریم تا بتوانیم به سوى آن نشانه رفته، براى رسیدن به آن حرکت کنیم. به نظر مى‏رسد بسیارى از مردم، مثل افرادى که در خواب راه مى‏روند، در زندگى، سرگردان هستند. آنها تمام روز، هفته و سال را در سرگردانى به سر مى‏برند. هر روز از خواب بیدار مى‏شوند، غذا مى‏خورند، لباس مى‏پوشند، مشغول کارهاى جدى یا غیرجدى مى‏شوند، دوباره غذا مى‏خورند و همین‏طور زندگى سپرى مى‏شود. به نظر مى‏رسد بیشتر مردم، بى‏اختیار در این شرایط قرار گرفته‏اند و بدون اینکه توجه دقیقى داشته باشند، به یکدیگر ظلم روا مى‏دارند و به تعبیر خود، زرنگى مى‏کنند. تمام اینها بدون یک هدف مشخص و ارزشمند است. نوعى سرگردانى و بى‏هدفى آنان را احاطه کرده است؛ چه اینکه اگر سؤال شود: منظور و هدف شما از انجام دادن این کارها چیست، جواب قابل قبولى ندارند. انسان موجودى عاقل و باشعور است و باید کارهایش خردمندانه و منطقى باشد تا هم از زندگى لذت واقعى ببرد و هم در راستاى هدفى ارزشمند گام بردارد تا گرفتار سرگردانى و حسرت نشود.
اگر هر فردى تمام قواى خود را در مسئله‏اى مهم و با هدفى معین به کار گیرد، بى‏تردید، شاهد پیروزى و موفقیت‏هاى زیادى خواهد بود. قهرمان شدن در ورزش، موفقیت در تحصیلات عالى، مهارت ویژه در کار فنّى، بالندگى و نوآورى در شغل و حرفه، نامدارى در اکتشاف و اختراع، و از همه مهم‏تر موفقیت در خودسازى معنوى و عبادت پروردگار، همه و همه در گرو هدفى مشخص و تلاش در راستاى آن هدف است.
براى نجات از سردرگمى و به منظور ارائه راه‏کارى کاربردى، نکاتى را یادآور مى‏شویم:
ـ ابتدا معلوم کنید از زندگى چه مى‏خواهید (مشخص کردن هدف)؛
ـ افکار خود را در مورد هدف متمرکز کنید (اندیشه و فکر در مورد هدف)؛
ـ سعى کنید اهداف بلندى داشته باشید و اهداف کوچک‏تر را در راستاى رسیدن به آن قرار دهید (اهداف بزرگ داشتن)؛
ـ به سعى و تلاش خود متکى باشید و یقین داشته باشید که مى‏توانید؛
ـ از شکست نهراسید و آن را تجربه راه خود قرار دهید؛
ـ از هر کار عجولانه، کورکورانه، احساسى و بدون تأمّل پرهیز کنید؛
ـ با توکل به خدا وارد عرصه‏ها شوید.
افراد موفق، در زندگى خود هدفمند، هدف‏دار و هدف‏مدار هستند؛ یعنى براى هدف خاصى تلاش مى‏کنند و هدف، نقطه و موقعیت مطلوبى است که درصدد رسیدن به آن هستند. حال، مهم چگونگى انتخاب هدف است. به عبارت دیگر، هدف‏ها چگونه باید انتخاب شوند؟
انتخاب هدف‏ها دقیقا به ارزش‏ها و باورها بازمى‏گردد. کسى که مادیات برایش ارزش است، رسیدن به مادیات هدف او خواهد بود و کسى که مقام و مدرک تحصیلى عالى برایش ارزش باشد، نایل شدن به آن، مقصود او خواهد بود. افرادى که هدفى الهى دارند و از جهان‏بینى توحیدى برخوردارند و براى آفرینش انسان و جهان معتقد به هدفى منطقى هستند، اهداف بلندى براى زندگى خود ترسیم مى‏کنند و تمام کارها و فعالیت‏هاى خود را در همان مسیر قرار مى‏دهند. اینان هدفشان از زندگى، رسیدن به مقامات معنوى و کمالات عالى انسانى است؛ یعنى مقامى که در طى آن دوست خدا و بنده واقعى خدا بشوند، و در سایه این دوستى، مسلما در بهشت و رضوان پروردگار نیز قرار خواهند گرفت. البته پرواضح است که اینان اهداف متوسطى مثل کسب علم و قدرت و ثروت نیز دارند، ولى همه اینها وسیله‏اى براى خدمت بیشتر به بندگان خدا و به دست آوردن رضایت الهى و نیل به ثواب بیشتر است.
قرآن کریم، به عنوان یک کتاب آسمانى ـ که از طرف خداى متعال براى هدایت بشر به پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده است ـ هدف خلقت انسان را بندگى و عبادت خداوند مى‏داند که در سایه این بندگى و عبادت و خداشناسى، به کمالات و سعادت مى‏رسد: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(ذاریات: 56)؛ جن و انس را جز براى پرستش و عبادت نیافریدم.
عبادت و بندگى براى خداوند، تنها در نماز و روزه و دعا خلاصه نمى‏شود، بلکه حقیقت بندگى آن است که انسان تسلیم محض خداوند باشد و در تمام امور زندگى بر اساس رهنمودهاى او که در قرآن کریم و فرمایش معصومان علیهم‏السلام تجلّى دارد، عمل کند. کسى بنده واقعى خداست که به تمام کارهایش رنگ الهى بزند و حتى تفریح، خواب، خوراک، آشامیدن و کار و تلاشش براى رضاى او باشد. البته باید مواظب باشد کارهایش ـ گرچه به قصد تقرب به خدا و رضاى الهى است ـ از چارچوب شرع خارج نشود. مثلاً، ممکن است جوانى به قصد رضاى الهى، ناآگاهانه کار خلافى انجام دهد که آن کار با رضایت الهى منافات داشته باشد؛ زیرا کارى با رضایت الهى سازگار است که واقعا در چارچوب دستورات الهى و به منظور اطاعت از فرمان الهى انجام شود.
2. اعتماد به نفس
دومین عاملى که در موفقیت و پیروزى انسان نقش قابل توجهى دارد، اعتماد به نفس است. از آن‏رو که از مفهوم اعتماد به نفس برداشت‏هاى متفاوتى شده است، در ابتدا به تبیین این واژه مى‏پردازیم.
دو مفهوم «اعتماد به نفس» و «عزت نفس» قرابت معنایى و رابطه مستقیم و مثبتى با هم دارند. به گونه‏اى که با افزوده شدن یکى، دیگرى هم زیاد مى‏شود و بعکس؛ اما این دو مترادف نیستند. «ارزیابى ما از خودپنداره خویش، بر حسب ارزش کلى آن، عزت نفس نامیده مى‏شود. به عبارت دیگر، عزت نفس، میزان ارزشى است که ما براى خود قایل هستیم.» اعتماد به نفس نیز یعنى شخص احساس کند داراى توانایى و کفایتاست.
به اعتقاد روان‏شناسان، اعتماد به نفس، اساس هر رستگارى و پیشرفتى است. با اعتماد به نفس، عزم انسان راسخ مى‏شود و در صورت اتکا به دیگرى، ضعیف مى‏گردد. مساعدت‏هایى که از خارج به شخص مى‏رسد، غالبا پشتکار و قوه مجاهدت را سست مى‏کند؛ زیرا در این صورت، انسان انگیزه‏اى براى سعى‏وکوشش نمى‏یابد.
در نگاه ابتدایى به مفهوم اعتماد به نفس، چنین به نظر مى‏رسد که اعتماد به نفس، نقطه مقابل اعتماد به خداست و تصور مى‏شود فردى که به خدا توکل و اعتماد دارد، نمى‏تواند اعتماد به نفس داشته باشد و باید دست به انتخاب بزند؛ به این صورت که یا زندگى‏اش را بر مبناى توکل به خدا پى‏ریزى کند و کارهایش را به خدا واگذارد یا اعتماد به نفس را شیوه کار خویش قرار داده، به توانایى‏ها و نیروى درونى خود متکى باشد. اما اگر قدرى دقت کنیم، روشن خواهد شد که چنانچه توکل به خدا را به معناى واقعى آن، یعنى «به کارگیرى اسباب طبیعى براى رسیدن به اهداف و در عین حال، واگذارى نتایج و اثربخشى آنها به خواست و مشیت الهى» بدانیم، و نیز منشأ اعتماد به نفس را ـ که به نیروها و توانایى‏هاى خود اتکا مى‏کنیم ـ خدا دانسته، معتقد باشیم هر آنچه داریم، از خداست و خدا این همه امکانات و نیروها (حتى اعتماد به نفس) را در اختیار ما قرار داده تا روى پاى خود بایستیم و به دیگران نیازمند نباشیم. در این صورت، نه تنها اعتماد به نفس با توکل به خدا منافات ندارد، بلکه یکى از ابعاد اصلى و مهم آن را تشکیل مى‏دهد و نتیجه، آن مى‏شود که باید به نیروها و توانایى‏هاى خود ـ که خدا در اختیار ما قرار داده است ـ متکى باشیم و با بهره‏گیرى از این نیروهاى خداداد، در مسیر پر پیچ و خم زندگى و مشکلات، بار خویش را به دوش کشیم، نه آنکه به توانایى دیگران متکى باشیم. این بهترین تعریفى است که مى‏توان از اعتماد به نفس با نگرش اسلامى ارائه کرد، و چنان‏که مشاهده مى‏شود، هیچ تعارض و منافاتى با اصل توکل به خدا ـ که جزء اصول اخلاقى و اسلامى است ـ ندارد. محمدصادق شجاعى، توکل به خدا، ص 50». البته باید توجه داشت که على‏رغم همه تلاش‏هاى مختلف و محاسبه‏هاى همه‏جانبه و حتى توکل به خدا، گاهى خواسته‏هاى انسان محقق نمى‏شود و در واقع، مشیت و قضا و قدر الهى محقق مى‏شود.
در تأیید مطلب فوق، مى‏توان از فرمایش امام حسین علیه‏السلام در دعاى «عرفه» بهره برد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناى فى نفسى»؛ خدایا بى‏نیازى مرا در نفسم قرار بده؛ یعنى به من مناعت طبع عنایت کن. آیت‏اللّه صافى گلپایگانى در شرح این بخش از دعاى عرفه، مى‏نویسد: «هرچه انسان وثوقش به خدا بیشتر باشد، غناى نفس و مناعت طبع او بیشتر مى‏شود، به ذلّت و کارهاى خلافِ شرف انسانیت تن درنمى‏دهد، بلندهمت و با وسعت‏نظر و بى‏ترس و بیم از زوال نعمت‏ها زندگى مى‏کند و هرچه غناى نفس کمتر شود، شخصیت انسانى و وجدان شخص ضعیف مى‏گردد. لطف‏اللّه صافى گلپایگانى، نیایش در عرفات، ص 78». واضح است که مناعت طبع، با عزت نفس ارتباط تنگاتنگى دارد.
اعتماد به نفس، در زندگى انسان نقش کلیدى و اساسى دارد. اعتماد به نفس، ما را به کارهاى مطلوب و بزرگ و رویارویى با مشکلات برمى‏انگیزد و ماهیت ایجابى دارد. اعتماد به نفس، انسان را در بحران‏هاى زندگى ثابت‏قدم کرده، باعث مى‏شود فرد بحران‏ها را حل کند و از موضع خود عقب‏نشینى نکند. حضرت على علیه‏السلام درباره اهمیت اعتماد به نفس مى‏فرمایند: «در مسیر زندگى، باید خودت، خودت را پیش برى، وگرنه کسى تو را پیش نمى‏برد. کافى، ترجمه محمدباقر کمره‏اى، ج 2، ص 454».
در هر مرحله‏اى از زندگى، انسان‏ها نیازمند اعتماد به نفس هستند و در جوانى این نیاز دوچندان مى‏شود؛ زیرا جوان مى‏خواهد تصمیمات سرنوشت‏ساز و کارهاى کلان انجام دهد.
عوامل و زمینه‏هایى وجود دارند که باعث تقویت اعتماد به نفس در افراد مى‏شوند. البته بعضى از این عوامل مربوط به دوران کودکى و دوران تحصیل ابتدایى و نوجوانى و مربوط به وظایف مربیان و والدین است و زمینه رشد آن باید در آن سنین فراهم شود، اما در جوانى نیز مى‏توان اعتماد به نفس را با در نظر گرفتن راه‏کارهایى افزایش داد. که به دلیل رعایت اختصار از بیان مفصل آنها صرف نظر می کنیم. و تنها سر فصل آنها را ذکر خواهیم کرد. شما می توانید با مراجعه به سایت با این راهکارها آشنا شوید.
الف) دورى از تظاهر: اولین گام براى ایجاد اعتماد به نفس، دست برداشتن از تظاهر است. باید تلاش کنیم اعتماد به نفس خود را بیشتر از آنچه واقعا هست، جلوه ندهیم.
ب) تقویت عزت نفس: عزت نفس، همبستگى بسیارى با اعتماد به نفس دارد. هر اندازه عزت نفس انسان، بالاتر و قوى‏تر باشد، یعنى فرد براى خود ارزش قایل باشد، از اعتماد به نفس بالاترى برخوردار مى‏شود.
ج) رسیدگى به خویشتن: اعتماد به نفس تا حد زیادى به میزان سلامتى جسمانى و روانى بستگى دارد. بى‏توجهى به سلامتى روحى و جسمى خود، نشان‏دهنده این است که شما خودتان را دوست ندارید. کسانى که نسبت به خویشتن چنین محبت و توجهى ندارند، نیازمند پرشدن این خلأ از ناحیه دیگران هستند و این یعنى ضعف اعتماد به نفس.
د) زندگى در محیط مطلوب: در دوران نوجوانى و جوانى، عوامل متعددى مانند جایگاه اجتماعى، جنسیت، نژاد و مقبولیت اجتماعى در عزت نفس و اعتماد به نفس افراد نقش دارند. از آن‏روى که رابطه فرد در این سنین با افراد جامعه بیشتر است و به تعبیر دیگر، حرمت خود آنان در یک زمینه اجتماعى رشد مى‏یابد، جایگاه فرد در یک گروه خاص، عامل مهمى در رشد مفهوم «خود» و «حرمت خود» به شمار مى‏رود. محمدصادق شجاعى، همان، ص 128».
ه) تحسین خویشتن: افزون بر عوامل محیطى، برخى عوامل درونى که به خود فرد و تفسیر و تحلیل او از خود و توانمندى‏هاى خویشتن مربوط مى‏شود نیز در شکل‏گیرى اعتماد به نفس مؤثر است.
و) خداباورى: یکى از عوامل مهم در ایجاد عزت نفس و اعتماد به نفس، اعتقاد قلبى و واقعى به خداوند و قدرت بى‏همتاى اوست. کسى که خداوند را قدرت مطلق مى‏داند و با او ارتباط معنوى و قلبى مستحکمى دارد، از اطمینان و صلابت ویژه‏اى برخوردار مى‏شود؛ زیرا وقتى با قدرتى بى‏بدیل و بزرگ ارتباط داشته باشد، احساس مى‏کند از پشتیبانى او بهره‏مند است.
3. اراده
اراده در زبان فارسى و عربى، «خواست، خواسته، خواهش، میل، قصد و آهنگ» معنا شده است. على‏اکبر دهخدا، لغت‏نامه، ذیل واژه «اراده». اراده از جمله مسائلى است که در هر کار و فعالیت و عملى، نقش اساسى و بنیادین دارد و براى رسیدن به هدف و نایل شدن به موفقیت، وجود آن، ضرورى و لازم است. ضرورت اراده در هر کارى به گونه‏اى است که اگر تمام علل و عوامل تحقق کارى آماده باشد، ولى اراده وجود نداشته باشد، آن کار به سرانجام نخواهد رسید. چه بسا در اطراف خود، افراد زیادى را مشاهده مى‏کنید که تمام وسایل و امکانات موفقیت و پیروزى آنها مهیاست، ولى از موفقیت خبرى نیست. وقتى دقت مى‏کنید، متوجه مى‏شوید آنان از اراده قوى و یا خود اراده، محروم هستند و به دلیل مشکلات روان‏شناختى نمى‏توانند تصمیم جدى بگیرند و انجام دادن کارى را اراده کنند.
علّامه محمدتقى جعفرى در این‏باره مى‏گوید: «اراده، قدرت فوق‏العاده‏اى است که به انسان‏ها داده شده است؛ لذا هر انسانى اگر چیزى را به طور جدى بخواهد، آن چیز را به دست خواهد آورد. اراده قدرت بس شگفت‏انگیزى است که در نوع انسانى دیده مى‏شود و چه موضوعات امکان‏ناپذیرى را که امکان‏پذیر مى‏سازد و امکان‏پذیرها را محال مى‏نماید.» اگر اراده در انسان ناتوان شود، زندگى وى نابسامان مى‏گردد و باران شکست‏وناکامى از هرسو بر او فرو مى‏بارد. در چنین شرایطى، استعداد، نبوغ، دانش و قدرت مادّى، هیچ‏یک به بار نمى‏نشینند و کامیابى به ارمغان نمى‏آورند.
4. مشورت با افراد موفق
از نگاه تعالیم آسمانى و همچنین علوم بشرى، یکى از ابزارهاى موفقیت و یکى از پشتوانه‏هاى محکم براى نیل به اهداف و موفقیت، استفاده از تجربه، علم، اندیشه و توانمندى‏هاى دیگران است.
پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرمایند: «کسى نیست که با دیگران مشورت کند و به سوى رشد و کمال هدایت نشود. جلال‏الدین سیوطى، الدرالمنثور، ج 2، ص 359». حضرت على علیه‏السلام نیز مى‏فرمایند: «هرکس با خردمندان مشورت کند، با انوار خردهاى آنان روشنى یابد و به راه درست و رستگارى نایل گردد. ، ج 72، ص 105».
افرادى که گرفتار استبداد رأى مى‏شوند و خود را بى‏نیاز از افکار دیگران مى‏دانند، هرچند از نظر عقلى و فکرى فوق‏العاده باشند، غالبا مبتلا به خطاهاى بزرگ مى‏شوند. حضرت على علیه‏السلام در این‏باره مى‏فرمایند: «کسى که استبداد به رأى داشته باشد، هلاک مى‏شود و کسى که با افراد بزرگ و متخصص و صاحب اندیشه مشورت کند، در عقل آنان شریک شده، از آن بهره مى‏برد. وسائل‏الشیعه، ج 12، ص 40».
مشورت با افراد موفق و متخصص، راه رسیدن به هدف را کوتاه و مطمئن مى‏کند و احتمال موفقیت را بالا برده، انسان را از بیراهه‏ها رهایى مى‏بخشد. حضرت على علیه‏السلاممى‏فرمایند: «مشورت عین راه‏یابى است؛ کسى که [تنها ]به فکر خود متکى شود، خود را به مخاطره‏انداخته است. بحارالانوار ج 72، ص 105».
5. یاد خدا
یاد خدا و نیایش با او، پرجاذبه‏ترین و زیباترین حالت روانى، آزادى روح در حرم یار و متصل شدن به مافوق طبیعت و پرواز در ماوراى انسانیت است. علاقه درونى اکثر جوانان ـ اگر نگوییم همه آنان ـ این است که به نحوى با خالق متعال و پروردگار بلندمرتبه، ارتباط داشته باشند و راز دل خود را به تنهاترین مَحرَمِ راز بازگو کنند و از طریق اتصال قطره وجودى خود به آن اقیانوس بى‏کران، به عظمت و بزرگى دست یابند و در پرتو الطاف الهى روحى بلند و شخصیتى جامع بیابند. یاد خدا و ارتباط با او و دوستى با آن بخشنده مهربان و نوازنده بندگان، باعث جوشش اقیانوس جان آدمى و ذوب شدن ناخالصى‏هاى خُلقى و اخلاقى و زمینه‏ساز اوج‏گیرى روح و بسترساز نوازش روان با نسیم رحمت حق مى‏گردد.
ظاهرترین تجلّى یاد خدا، نیایش و دعاست که از پایدارترین و دیرینه‏ترین تجلّیات روح آدمى و یکى از اصیل‏ترین ابعاد آن است. دعا و نیایش، از بین‏برنده فاصله میان انسان و خالق بى‏همتاست. دعا و نیایش، وسیله و ابزارى براى اتصال به معدن کرامت، بزرگى، عزت و اقتدار است. اقبال لاهورى مى‏گوید: «به وسیله نیایش و ارتباط با خدا جزیره کوچک شخصیت ما، وضع خود را در کل بزرگ‏ترى از حیات، اکتشاف مى‏کند.»
جوان در صورتى مى‏تواند به موفقیت و کمال نایل شود که از سرچشمه فیض و رحمت الهى سیراب گردد. به نظر شما آیا ممکن است بدون اتصال به معدن کمال، عزت، بزرگى و رحمانیت، به موفقیت و عزت واقعى رسید؟! هرچه ما و شما داریم و هر آنچه دیگران دارند، در سایه کبریایى و لطف بى‏پایان الهى حاصل شده است و هرچه هست، از ناحیه خداست.
یکى از شاگردان آیت‏اللّه جوادى آملى نقل مى‏کند: در یکى از روزها خدمت استاد رسیدم و از ایشان سؤال کردم: رمز پیروزى و موفقیت شما به طور کلى چه بوده است؟ استاد پس از اینکه قریب دو تا سه دقیقه سر به زیر انداختند و هیچ سخنى در جواب نگفتند، لب به سخن گشودند و با نرمى و لطافت ویژه‏اى فرمودند: ما که متأسفانه به جایى نرسیدیم، ولى آنها که در این راه به جایى رسیدند، از محبت خدا رسیدند، از محبت اولیاى الهى رسیدند. ایشان در ادامه فرمودند: به هر اندازه که علم نصیب ما مى‏شود، باید شاکرتر گردیم. انسان اگر درس و بحث داشت و به خاطر این علم، خود را برتر از دیگران دید، در حقیقت جهل انباشته است، اما اگر به مقدار ازدیاد علمش، تواضعش بیشتر شد، این خود ظهورِ علم است. باید دانست که آن عدوّ مبین ـ که شیطان است ـ همواره در کمین است تا انسان را بفریبد. هرچیزى که پیش انسان زیبا جلوه کند، محبوب انسان است. انسان اگر محب خدا شد، محب حبیب‏اللّه هم که رسول خداست، مى‏شود. تکبر و خودبینى، خلق خدا را تحقیر کردن، مقام بالا نشستن و... با محبت خدا نمى‏سازد. اگر قلب انسان از محبت خدا و اولیاى خدا خالى شد، شیطان آن را پر مى‏کند. شیطان کارش همین است که جاى خالى پیدا کند. هرگاه قلب و دلى را خالى از محبت خدا بیابد، آن را پر مى‏کند و در امور دیگر نیز انسان باید مواظب خود باشد. چشم و دهان خود را کنترل کند. در زندگى نیز روش ساده‏زیستى را برگزیند. باید از خدا خواست که چنین روحیه و شیوه‏اى به انسان عطا فرماید. ... البته از بهترین اعمال حسنه انسان این است که بر عائله خود سخت نگیرد. انسان هرچه سبک‏بارتر باشد، بالاتر مى‏رود. نکته مهم دیگر اینکه: انسان، خلق خدا و دیگران را تحقیر نکند، آبروى مردم را نبرد، به فکر پرده‏بردارى از اسرار مردم نباشد و رازهاى مردم را فاش نکند.
در اینجا عرض کردم: آقا بار دیگر سؤالم را تکرار مى‏کنم: خلاصه رمز موفقیت خودتان را در چه چیزى مى‏دانید؟ استاد با لحن خاصى فرمودند: چیزى نصیب ما نشد. آنها که رفتند، این‏جور رفته‏اند و اینچنین گفته‏اند: «ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء»؛ این فضلى است الهى؛ به دست ما نیست، به هرکس بخواهد، مى‏دهد.
از ایشان سؤال کردم: معمولاً همه بزرگان ما که به جایى رسیده‏اند، تنها از راه تحصیل علم و درس و مباحثه نبوده است، بلکه مشمول لطف‏ها و عنایت‏هاى خاصى از جانب خداوند و یا اولیاى الهى بوده‏اند و گاه توجهات خاصى به آنها شده است و در کنار تحصیل، از این فیوضات و توجهات معنوى نیز بهره‏مند بوده‏اند. آیا شما خود نمونه‏اى از این دست داشته‏اید؟
در اینجا نیز بار دیگر استاد از اینکه مطلبى درباره خود بگویند، پرهیز کردند و فرمودند: بله همین‏طور است که مى‏فرمایید. صرفِ درس و بحث ظاهرى، چیزى نیست؛ اینکه به ظاهرش، وسیله معاش است. این علم ظاهرى را چه بسا در اواخر عمر از آدم بگیرند و انسان، جاهل و عامى بمیرد. چه بسا فقیهِ دنیا، در آخرت، بى‏سواد و عامى محشور شود. علم و فقه حقیقى آن است که انسان را در آخرت نیز فقیه محشور کند. چه بسیار علما که در اواخر حیات در اثر کهولت و بالا رفتن سن، آنچه را فرا گرفته‏اند، دیگر در خاطر ندارند و فراموش مى‏کنند. پس علم حقیقى، این نیست. محسن غرویان، در محضر بزرگان، ص 32ـ34».
آیا شما پناهگاهى مطمئن‏تر، محکم‏تر، مهربان‏تر، دلسوزتر، بخشنده‏تر و تواناتر از پناهگاه الهى سراغ دارید؟ ارتباط با خدا و دل‏بستگى به او، علاوه بر اطمینان قلبى و صفاى درونى، یکى از عوامل مؤثر در رشد روحى، معنوى و سایر جنبه‏هاى شخصیتى انسان است. عبادت و ارتباط با خدا، مایه رسیدن به تقوا و پرهیزگارى (بقره: 21) و تقوا نیز عامل رستگارى (آل‏عمران: 130) و موفقیت انسان است.
6. دورى از گناه
در اصطلاح دینى و نزد مسلمانان، گناه عبارت است از اینکه مکلف (کسى که‏به بلوغ رسیده و عاقل است) مرتکب کارى شود که با دستورات خداوند و پیامبران و امامان معصوم علیهم‏السلام سازگار نباشد و مخالف قوانین الهى باشد.
منظور و مراد ما از واژه «گناه» همین مفهوم است؛ یعنى نافرمانى از خدا و رسول خدا و امامان معصوم علیهم‏السلام؛ به عبارت دیگر، رعایت نکردن حلال و حرام الهى و پایبند نبودن به دستورات شرعى و اخلاقى اسلام.
شاید سؤال شود: گناه چه ضررى دارد و چه آسیبى به انسان وارد مى‏کند؟ در پاسخ باید گفت: هدف نهایى از خلقت انسان، رسیدن به کمال و سعادت ابدى است. خداوند متعال، ابزار و وسایل سعادت و خوشبختى بندگان را مهیا و فراهم ساخته و به آنان راه کمال و سعادت و راه مستقیم را توصیه کرده است.
یکى از موانع و مشکلات جدى در مسیر تکامل انسان، گناه و نافرمانى است. گناه و نافرمانى، انسان را در جاده‏هاى هلاکت و وحشت وارد مى‏سازد و سرانجامى اندوه‏بار براى او رقم مى‏زند. گناه، زهر کشنده‏اى است که درمان ندارد و تنها درمانش، توبه و بازگشت واقعى به سوى انسانیت و بندگى خداوند است.
7. پشتکار
زندگى همانند میدان کارزار است. در صحنه زندگى، یکى پیروز مى‏شود و جلو مى‏رود و دیگرى زمین مى‏خورد و دچار شکست مى‏شود. اولى غرق در سرور و شادى و دومى دردمند و غمگین است.
بدون تردید، در فراز و نشیب زندگى، عده‏اى فاتح و پیروز مى‏شوند و به هدف‏هایى که دارند، دست مى‏یابند. این عدّه کسانى هستند که اگر زمین بخورند و گرفتار مشکلات شوند، به جاى یأس و ناامیدى دوباره به پا خاسته، به راه خود ادامه مى‏دهند.
خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: «انسان در سایه تلاش و کوشش مى‏تواند به خواسته‏هاى خود برسد. نجم: 39». (گرچه این آیه درباره قیامت و رسیدن به پاداش اعمال دنیوى است ولى تلاش‏هاى مادى و نتایج مادى را نیز شامل مى‏شود.) امام على علیه‏السلام در جنگ جمل خطاب به فرزندش، محمد حنفیه فرمودند: «اگر کوه‏ها از جاى خود حرکت کنند، تو از جاى خود تکان مخور. نهج‏البلاغه، خطبه 11، ص 15». یعنى در راه هدف، استقامت و پایدارى داشته باش و بدان که در سایه پشتکار و تحمل دشوارى‏ها، مى‏توان به قلّه‏هاى افتخار و پیروزى رسید. حضرت در جایى دیگر در این‏باره مى‏فرمایند: «با تحمل دشوارى‏ها و رنج‏هاى سخت، آدمى به آسایش همیشگى و پایه‏هاى بلند زندگى نایل خواهد شد. غررالحکم و دررالکلم، ج 1، ص 298، ح 168».
نتیجه‏گیرى
با تتبع و تحقیق اجمالى که در منابع دینى و سخنان اندیشمندان اسلامى انجام شد، این نتایج حاصل گردید:
1. زندگى دنیوى مقدمه‏اى براى زندگى اخروى است و موفقیت واقعى زمانى به دست مى‏آید که انسان زندگى دنیوى خود را در راستاى رسیدن به کمال و نیل به بهشت قرار دهد.
2. برنامه‏ریزى و تدبیر کردن امور، از عوامل مؤثر در موفقیت است.
3. برخوردارى از اعتماد به نفس و همچنین داشتن اراده قوى، از دیگرعوامل اعتماد به نفس شمرده شده است.
4. مشورت و همفکرى با افراد موفق و بهره‏گیرى از تجربه آنان نیز در موفقیت افراد دخیل است.
5. یاد خدا، دورى از گناه و داشتن پشتکار از عوامل اساسى در نیل به موفقیت و به‏روزى است.


اولین دیدگاه را شما بگذارید آرامش و شادزیستن ،

 گامها و...   

مشخصات مدیر وبلاگ

ویرایش

لوگوی دوستان



ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ