حضرت مریم فرمود: « یا لیتنی مت قبل هذا» با این وجود اشکالی دارد که از خدا بخواهیم مرگ ما را برساند؟
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل - مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملائک - تو قدر خود نمیدانی چه حاصل.
از مجموع رهنمودها و دعاهای اولیای الهی استفاده می شود که درخواست عمر طولانی با هدف عبادت و بندگی بیشتر خدا و رسیدن به کمالات والاتر امری مطلوب و پسندیده است. در بعضى روایات به ما دستور دادهاند که هیچ گاه از خدا طلب مرگ نکنید، بلکه همیشه طلب عمر طولانى که در طاعت و بندگى خدا باشد نمایید.
برای اینکه پاسخ بهتری به این سوال بدهیم ابتدا در مورد آرزو و درخواست مرگ توضیحاتی ارائه میکنیم سپس در ادامه نکاتی را در زمینه آیه ذکر شده بیان خواهیم کرد.
الف- آیا درخواست مرگ از خداوند خوب است یا نه؟
درخواست مرگ از خداوند تعالى دو گونه است: الف- مذموم(ناپسند) ب- ممدوح(نیکو).
قسم اوّل آن است که انسان از سختىهاى دنیا شکوه کند و ازاین رو آرزومند مرگ باشد. آدمی گاهى در اثر احساس ضعف و ناتوانى و عدم قدرت مقابله با سختىها، مشکلات و ناملایمات زندگى آرزوی مرگ را می کند. این نوع آرزوى مردن مربوط به انسانهاى ناتوان و عاجز است که به جاى بسیج نیروهاى خداداد و استفاده از تفکر و اندیشه براى حل مشکلات و به جاى پناه بردن به خداوند و استمداد از نیروى او آرزوی مرگ می کنند و به جاى حل مسأله به دنبال پاک کردن صورت مسأله مىباشند.
در حالى که وجود مشکلات و سختىها در زندگى امرى طبیعى و از سنتهاى الهى مىباشد و صفات نیک انسان چون صبر و استقامت و شکیبایى جز در مواجهه با چنین مشکلاتى هویدا نمىگردد و خود را نشان نمىدهد. انسانى این گونه قطعاً انسانى ناقص است و نه تنها آرزوى مرگ برایش مطلوب و ممدوح نیست، بلکه بر عکس باید از خداوند بزرگ طول عمر و ادامه حیات را بخواهد تا خود را تکمیل کند و به سعادت و کمال بار یابد و ره توشه نجات بخشِ از خطرات و سکرات موت، برزخ، حشر و صراط را بر گیرد. این چنین درخواستى باید، دعاى اولیه او باشد و در مرحله دوّم از خداوند تعالى مضمون زیر را بطلبد: «لا یتمنى احدکم الموت لضرّ نزل به وَلْیقل: اللّهم! اَحْینى ما کانت الحیاة خیراً لى، و توفّنى اذا کانت الوفاة خیراً لى؛ رسول اکرم(ص) فرمود: هیچ یک از شماها به خاطر گرفتارى و تنگنایى که بر او نازل گشته، مرگ را آرزو نکند (بلکه) باید چنین بگوید: خداوندا! مادامى که زندگى برایم خیر است مرا حیات بخش و هرگاه وفات برایم خیر است جانم را بستان.(وسائل الشیعة، ج 2، ص 659)
قسم دوّم آن است که انسان به حدى از کمال عالى انسانى رسیده که مشتاق لقاء الله و پرواز از زندان دنیا مىباشد و مرگ را بهترین تحفه مىبیند؟ امیرالمؤمنین(ع) مىفرماید:«افضل تحفة المؤمن الموت ؛ برترین تحفه مؤمن مرگ است.»( تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص 165) حضرت در خطبه ی همام می فرمایند : اهل تقوا و پرهیزکاران آنانی می باشند که اگر اجل معین آنها و مدت عمری که در دنیا برای آنها تعیین گردیده نبود , روحشان حتی یک لحظه نیز در بدنشان قرار نمی گرفت , به خاطر شوق به رحمت و بهشت خداوند.
آری چنین کسى از حجاب تن مىرنجد و از غم فراق مىنالد، این درخواست مرگ در اوج حالات عرفانى و معنوى است که بسیار مطلوب است، اما در عین حال رضا به خواست خدا و انجام وظایف و کسب آمادگى افزونتر برای امثال ما بهتر است.
بنابراین، در دو مورد است که مرگ برای اولیا الله یک آرزو میشود و دیگر از خدا طول عمر نمیخواهد:
1. کسی که در دنیا طوری زندگی کرده است که آنچه که پیش فرستاده خیر و برکت است، دیگر برای او دنیا یک زندان است، چون وظایف خود را به نحو احسن انجام داده و مسئولیت خود را ایفا نموده است و احساس می کند دیگر بعد از این برای او فرصت و توانایی انجام کار نیست و زندگی در این دنیا فقط موجب تأخیر در ملاقات او با حضرت رب الارباب است، در این جا آرزوی مرگ از خداوند آرزوی تسریع در رسیدن به لقاء الله است. همانطور که دانشجویی که برای تحصیل به خارج رفته و در آن جا به خوبی درس خوانده و کار کرده و دانشنامه گرفته است، آرزوی بازگشت به وطن دارد؛ چون مسئولیت خود را به حد اعلا انجام داده است. به عبارت دیگر؛ مرگ برای اولیاالله یک آرزو است، آما آیا آنها در صدد تحققبخشیدن به این آرزو هستند یا در عین این که مرگ برای آنها یک امر آرزویی است، با آن مبارزه هم میکنند؟ نکته این است که هم آرزویش را دارند و هم با آن مبارزه میکنند (مگر در دو صورت که خواهیم گفت)؛ چرا؟ برای این که مثل آنان همان، مثل دانشجو است، دانشجویی که در خارج از کشور است تا آن آخرین لحظهای که هنوز فرصت کار کردن و پیشرفت دارد با بیرون رفتن از این محل مبارزه میکند با این که آرزوی آن را دارد، مگر آن ساعتی که احساس کند که دیگر در این جا کاری برایش نمانده است؛ یعنی آنچه باید انجام میداده، انجام داده است.
2 - دوم مسأله شهادت است. مرگ به صورت شهادت، جمع میان هردوست. از یک طرف ولىّاللَّه از این جهان به جهان دیگر منتقل شده و از طرف دیگر فرصت را از دست نداده است، چرا که شهادت یعنى تبدیل کردن عمر به بهترین شکل عمل؛ یعنى بهصورت یک عمل و بهصورت یک تکلیف و یک مسؤولیت، عمر را به پایان رساندن، که دیگر انسان نمىتواند چنین فرض کند و بگوید که اگر من شهید نشوم و در دنیا عمر کنم ممکن است کار بالاترى انجام دهم؛ کار بالاترى نیست. پیغمبر فرمود: هر ذىبِرّى، یعنى هر صاحب عمل نیکى، فوق عمل بِرّش، برّى هست، مگر شهادت که دیگر مافوق این برّ، برّى نیست بحارالانوار، ج 74/ ص 60؛ یعنى کسى نمىتواند بگوید من آرزوى شهادت در راه خدا را ندارم، براى اینکه مىخواهم به جاى شهادت کار بالاترى در این دنیا انجام بدهم. پیغمبر فرمود کار بالاترى وجود ندارد.( جموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج27، ص291)
خلاصه
آرزوی مرگ اگر ناشی از اشتیاق وصال الهی باشد مطلوب است ولی آرزوی مرگ بخاطر مسائل دنیوی باشد، نامطلوب و مذموم میباشد.
ب- نکاتی در مورد آیه مورد نظر
در رابطه با ماجرای حضرت مریم (س) لازم است نکاتی را متذکر شویم:
1- حضرت مریم (س) با اینکه بانوی بسیار بزرگواری بودند ولی ایشان پیامبر یا امام نبود تا تمام رفتارهایشان برای دیگران حجت باشد. خداوند متعال هم کلام او را نقل نمود و نفرمود که او آرزوی خوبی کرد یا آرزوی بدی کرد.
2- این آرزوی مرگ ناشی از حیا و عفت فراوان حضرت مریم (س) بود؛ نه به خاطر مسائل مادی ودنیوی. یعنی فرمود ای کاش می مردم و این گونه با بی آبرویی مربوط به دین و ایمان مواجه نمی شدم. لذا توجّه شود که او به فکر آبروهای مزخرف دنیایی نبود، او سخن از آبروی دینی به میان آورده است. ( ر.ک: تفسیر آسان، ج11، ص: 104 ، تبیین القرآن، ص: 318، تفسیر شریف لاهیجی، ج3، ص 13)
در تفسیر منهج الصادقین ذیل این آیه میخوانیم:
( حضرت مریم (س) ) گفت که یا لَیْتَنِی مِتُّ کاشکى من میمردم قَبْلَ هذا پیش از این حال وَ کُنْتُ و بودم نَسْیاً مَنْسِیًّا چیزى حقیر باز گذاشته فراموش شده از خاطرهها که اصلا در میان مردمان مذکور و معروف نبودم و هیچکس نام مرا نبردى ... و اکنون که همه احبار بیت المقدس مرا شناسند و دانند که دختر امام ایشانم و در کفالت زکریا بودهام و هنوز بکارت من زایل نشده و شوهر نکرده از خجالت اینحال چه کنم و چه چاره سازم و به چه نوع دفع تهمت از خود کنم و زبان مردم را از خود کوتاه کنم.از صادق علیه السلام مرویست که «لانها لم تر فی قومها رشیدا ذا فراسته ینزهها من السوء= = این تمناى او به جهت آن بود که در میان قوم خود رشید و صاحب تفرسى نمىیافت که تنزیه او کند» ( ر.ک: تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج5، ص: 395)
در تفسیر نمونه نیز این مساله اینگونه توضیح داده شده است که :
فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلى جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا (مریم - 23)
هنگامی که درد وضع حمل مریم را به کنار تنه درخت خرمایى کشاند، (آن قدر ناراحت شد که) گفت اى کاش پیش از این مرده بودم و به کلى فراموش مىشدم!.
در این حالت، طوفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاک مریم را فرا گرفت احساس کرد لحظهاى را که از آن مىترسید فرا رسیده است، لحظهاى که هر چه پنهان است در آن آشکار مىشود و رگبار تیرهاى تهمت مردم بىایمان متوجه او خواهد شد.
به قدرى این طوفان سخت بود و این بار بر دوشش سنگینى مىکرد که بى اختیار گفت: اى کاش پیش از این مرده بودم و به کلى فراموش مىشدم!
(قالَتْ یا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا).
بدیهى است تنها ترس تهمت هاى آینده نبود که قلب مریم را مىفشرد، هر چند مشغله فکرى مریم بیش از همه همین موضوع بود، ولى مشکلات و مصائب دیگر مانند وضع حمل بدون قابله و دوست و یاور، در بیابانى تنهاى تنها، نبودن محلى براى استراحت، آبى براى نوشیدن و غذا براى خوردن، وسیله براى نگاهدارى مولود جدید، اینها امورى بود که سخت او را تکان مىداد.
و آنها که مىگویند چگونه مریم با ایمان و داراى شناخت توحیدى کهآن همه لطف و احسان الهى را دیده بود چنین جملهاى را بر زبان راند که اى کاش مرده بودم و فراموش شده بودم هرگز ترسیمى از حال مریم در آن ساعت درذهن خود نکردهاند، و اگر خود به جزء کوچکى از این مشکلات گرفتار شوند چنان دستپاچه مىشوند که خود را نیز فراموش خواهند کرد.(تفسیر نمونه، ج13، ص 42)
3- شما در سوال با استناد به جمله نقل شده از حضرت مریم، بیان کردهاید که آیا اشکال دارد از خدا بخواهیم مرگ ما را برساند؟ در حالی که لازم است توجه داشته باشید که حضرت مریم از خداوند درخواست مرگ فعلی را نمی کند؛ یعنی نمیفرمایند که خدایا هر چه زودتر مرگ مرا برسان. بلکه میگویند که ای کاش قبلا مرده بودم و فراموش میشدم. بین درخواست کردن مرگ در آیندة نزدیک و آرزوی مرگ در گذشته فرق است. پس این کلام نمیتواند دلالتی بر جواز یا عدم جوازدرخواست مرگ از خدا بکند. زیرا ایشان از خدا نخواسته است که مرگ او را برساند. بلکه آرزوی او مربوط به گذشته است. لذا جایز است که ما مثلاً در هنگام گناه بگوییم: ای کاش می مردم و این گناه را نمی کردم.