می دانی زهد به چه معناست؟ حضرت امیر علیه السلام زهد را بسیار زیبا تعریف کرده اند: زهد بین دو کلمه از قرآن است: «لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما اتاکم» خداى سبحان فرمود: «تا بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید، و به آنچه به شما رسیده شادمان مباشید» کسى که بر گذشته افسوس نخورد، و به آینده شادمان نباشد، همه جوانب زهد را رعایت کرده است. (1)
زیرا مالک اصلی خداست رفتن آن غصه ای ندارد، خود داده و خود گرفته، به دست آوردن آن هم نباید انسان را طوری شاد گرداند که از مسیر خارج سازد.
اهمیت زهد و ساده زیستی برای خاطر ان است که انسان زاهد بهتر می تواند زندگی اش را خدا محور کند و در مسیر قرب الهی باشد و حب دنیا بزرگترین مانع این راه و عامل اصلی غفلت انسان از خداوند است.
بنابراین زهد، نداشتن نیست؛ زهد دل بسته دنیا نبودن, برای دلبستن به خدا است. این که شما هیچ مالی نداشته باشی یا خیلی ساده زندگی کنی زهد نیست. زهد یک فضیلت اخلاقی درونی است. ممکن است شخصی بسیار ساده زندگی کند اما انسان زاهدی نباشد زیرا نتوانسته بهتر از این زندگی کند و اگر بتواند حتما این کار را می کند و شدیدا دل بسته به دنیا است اما از طرف دیگر ممکن است فرد ثروتمندی در درون خود انسان زاهدی باشد. زهد در درون او است و دل بسته به مالش نیست.
مردی صوفی مسلک با خواندن فصل زهد کتاب «معراج السعاده » علامه نراقی به زیارت وی شتافت. چند روزی مهمان او بود. او با دیدن وضعیت زندگی علامه نراقی، رفت و آمدها و مراجعات مختلف، زبان به اعتراض گشود و گفت: من فکر می کردم دارای زهد بی نظیری باشی لکن شما را این چنین نیافتم. علامه نراقی چیزی نگفت. سخن از زیارت امام حسین (علیه السلام) و کربلا پیش آمد. علامه نراقی گفت: دلم شوق دیدار و زیارت آن حضرت داد و هر دو تصمیم گرفتند به زیارت حرم امام حسین (علیه السلام) بروند.
در نزدیکی های قم آن مرد صوفی گفت: من کشکول خود را در کاشان جا گذاشته ام، علامه گفت: بدون آن هم می توان سفر کرد. آن مرد گفت: من به قدری به آن کشکول علاقه مندم که لحظه ای نمی توانم بدون آن زندگی کنم، بازمی گردم و تا کشکول خود را به دست نیاوردم به کربلا نخواهم رفت. علامه نراقی گفت: خوب بیندیش که زاهد کیست؟ من از آن همه ملک، باغ و ... چشم پوشیدم و دل کندم ولی تو از یک کشکول نمی توانی دل بکنی، زهد پشت پا زدن به زندگی نیست بلکه وابسته و اسیر آن نبودن است. زهد یک مساله قلبی است و ارتباط چندانی به ظاهر زندگی ندارد. (2)
بنابراین داشتن و نداشتن رفاه در زندگی مهم نیست؛ بلکه مهم این است که «دل، وابسته و مشغول به رفاه نشود».
«اسلام، دین اعتدال»
دین اسلام بسیار کامل و متعادل است. دین اسلام که سفارش به زهد و دل نبستن به دنیا می نماید در جای دیگر سفارش می کند برای امور دنیایی ات طوری باش که گویا همیشه زنده هستی و برای امور آخرتی ات طوری باش که گویا فردا می میری. (کن لدنیاک کانک تعیش أبدا و کن لأخرتک کأنک تموت غداً )
مثلاً اگر خانه می سازی طوری بساز که نقص و عیبی نداشته باشد زیبا، بادوام، بزرگ و ....- البته یک مسلمان در همه کار خود اعتدال و میانه روی را دستور کار خود قرار می دهد ـ از طرف دیگر هم می فرماید برای امور آخرتت هم طوری باش که گویا فردا می میری.
نکته این جاست که ما انسان ها خیلی راحت به خواب غفلت فرو می رویم و بی خبر از این که این مال فانی، چرا و به چه منظور در اختیارمان قرار داده شده، با آن سرگرم بوده و باطن آن را فراموش می نماییم.
«ساده زیستی بزرگان و رهبران دینی»
رهبران و بزرگان ما اغلب،زندگی بسیار ساده و بی آلایشی دارند و ما نیز باید آرام آرام به آن سمت برویم اما این که مانند ایشان باشیم جای تأمل دارد. رهبران جامعه حساب دیگری دارند و شایسته است که سطح زندگی آنان متناسب با پایین ترین طبقات جامعه باشد.
عاصم از یاران امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) عرض کرد: من در زهد و ترک دنیا به شخص شما اقتدا می کنم. امام علی (علیه السلام) فرمود: ای دشمنک خویش، شیطان سرگشته ات کرده آیا به زن و فرزندانت رحم نمی کنی. فکر می کنی خدا طیبات را حلال کرده و استفاده از آن روا ندانسته؟... (گفت: ای امیرمومنان تو در این پوشاک خشن تن آزار باشی و خوراک دشوار تناول می کنی؟ امام فرمود: وای بر تو من نه چون توام. خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهند تا مستمندی تنگدست را به هیجان نیاورند و به طغیان وا ندارند. (زهد اسلامی ص 81)
«زهد و خدایی شدن»
تمام دل بستگی های ما به دنیا و مال دنیا به این خاطر است که از خدای متعال فاصله می گیریم. هر چقدر انسان از مبدأ هستی فاصله بگیرد به همان اندازه مشکلاتش بیشتر شده و دل بسته غیر خدا می شود. انسان مانند بطری خالی می ماند که هر چقدر در آن آب بریزی از هوای آن کاسته می شود. هر چقدر خدا را وارد زندگی مان کنیم به همان مقدار هوی و هوس از زندگی ما کم شده و زندگی مان پر از خدا می شود.
ساده زیستی، هدف زندگی انسان مومن نیست؛ ساده زیستی هم مانند علم و اراده و صفات کمال دیگر, وسیله است برای رسیدن به خدا و خدایی شدن انسان. زندگی فرصت خدایی شدن انسان است و هدف نهایی آن چیزی جز خدایی شدن نیست. گاهی فقر و نیازمندی مفرط باعث غفلت و فراموشی خدا می شود و گاهی غنی و دارایی بیش از نیاز غفلت می آورد.
اسلام با هر دو مورد مخالف است, چون یاد خدا را عامل سعادت و کمال انسان می داند, بنابراین چون دنیا گرایی باعث عقب ماندگی انسان از خدا و فراموش کردن یاد خدا می شود, زهد و ساده زیستی از این منظر ارزش پیدا می کند. اگر ثروت با کمیت و کیفیت خاصی باعث یاد خدا شود, این ثروت دنیا نیست و بلکه آن هم وسیله ای برای قرب خدا تلقی می شود.
رابطه زهد و ساده زیستی
باید دانست سادگى با زهد هم افق است. زهد یعنى بىرغبتى دل به غیرخدا چه بسا کسانى زاهدنما باشند ولى دلشان بیش از یک فرد متمول و متمکن به دنیا گره خورده باشد و چه بسا زاهدانه زیستانى که ساده زیستى را از روى بخل انجام دهند گرچه بخل براىزن مطلوب است چنان که در نهجالبلاغه هم آمده ولى مشروط به این که رعایت آن با حرامى مواجه نشود مثلاً اگر زن در محیط خانواده به گونهاى این بخل را اعمال کند که به وجاهت و عزت خانوادگى خدشه وارد سازد، اشکال شرعى دارد. همین بخل براى مرد یک امر ناپسندیدهمىباشد و اگر سادهزیستى او ناشى از بخل باشد نه تنها ارزش اخلاقى ندارد بلکه مورد نکوهش هم مىباشد. در دستورات شرعى وارد شده است که مرد مستحب است زندگى را بر اهل و عیال وسعت ببخشد، البته به سر حد اسراف نرسد. اما اگر انگیزه سادهزیستى یک امر پسندیدهاىباشد مثل همنوایى با بىنوایان جامعه یا دورى گزیدن از ورطهى تجملات، تشریفات و مفاخر بىارزش دنیوى یا ترس از مؤاخذههاى احتمالى اخروى یا نگرانى از ناخشنودى على(ع) و حذف شدن اسم، از فهرست شیعیان آن حضرت یا... تمام این انگیزهها بسیار مطلوب است ولى همهآنها مشروط به این است که با حرامى مواجه نباشد. فرض کنید مرد به گونهاى سادهزیستى را اعمال کند که زن از او دل چرکین شود یا برعکس زن به گونهاى سادهزیستى را اعمال کند که مرد از او دلگیر شود و این کدورت اگر اذیت و آزار باطنى را به دنبال داشته باشد تحت عنوان ایذاء مؤمن قرار مىگیرد و ایذاء مؤمن هم حرام است. پس نباید سادهزیستى به حدى برسد که یکى از دیگرى رنجیده، دل شکسته و متأذى شود. یا فرض کنید در مهماندارى چه بسا بعضى از سادهزیستىها توهین به مهمان باشد. در روایات بین مهمان ناخوانده و مهمان خوانده شدهفرق گذاشته شده است.
امام صادق(ع) مىفرمایند: «هرگاه برادر دینى تو خودش نزدت آمد، هر چه دارى برایش بیاور و اگر تو او را دعوت کردى خود را برایش به تکلف و زحمت بینداز»، (میزانالحکمه، ج 5، ص 525، ر 10828، نشرمکتبالاعلام الاسلامى، چاپ اول، سال 1362). مخصوصا اگر مهمان از ارحام و خویشان باشد و توهین به او باعث کدورت و بعد منجر به قطع رحم شود. این سادهزیستى حرام مىباشد. مثالها و موارد زیاد است اما باید دانست کهسادهزیستى با تمام جوانبش اعمال گردد.
مطالعه بیشتر:
1- مطالعه قرآن و نهج البلاغه با تأکید بر واژه دنیا.
2- زهد اسلامی، شفیعی مازندرانی
3- معراج السعاده، بحث دنیا
4- غررالحکم، واژه دنیا
ارجاعات:
1- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، حکمت 439
2- نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتی، حکمت 439