دانشجوی گرامی, همانگونه که خود به خوبی در گفتار خود ریشه یابی نموده اید, به احتمال قوی این حالت شما ریشه در نوعی حب نفس و به تعبیر شفاف تر خود خواهی دارد. خود خواهی یکی از بدترین و هلاک کننده ترین صفات نفسانی است که به طور نسبی در همه انسان ها, در ابتدای راه و قبل از خودسازی جدی وجود دارد, صفتی که اگر شناسایی شود و بدان اعتراف گردد, قابل علاج و درمان است, مشکل در این رابطه همگامی ظهور می کند که فرد دارای این صفت, خود را پاک و منزه انگارد و یا از وجود این رزیله در نفس خود بی اطلاع باشد. اینکه جنابعالی خویش را به خوبی می شناسید و به عیوب خویش واقفید, کمک بزرگی به درمان آن محسوب می شود و امید موفقیت را می افزاید. البته بدانید که مبارزه با این صفت زشت اخلاقی کار خود شما است و کاری که از دست ما برمی آید صرفا دادن آگاهی و اطلاعاتی است که می تواند در این مسیر کمک کار شما باشد. به امید موفقیت شما در خود سازی و کسب کمالات انسانی و الهی.
به طور قطع اگر به دیگران احترام بگذارید, احترام می بینید, اگر دیگران را دوست بدارید, دوستتان خواهند داشت و اگر حقوق دیگران را رعایت نمایید, حقوقتان را رعایت می کنند و به قول معروف از هر دستی که بدهی, از همان دست می گیری و از محبت خارها گل می شود.
خود خواهی در اصطلاح به معنای انحصار طلبی و افزون خواهی و اختصاص دادن امکانات طبیعی و مادی به خود است و آدم خود خواه به کسی می گویند که همه چیز را برای خود می خواهد و به دیگران فکر نمی کند . فقط منافع خودش را مد نظر قرار می دهد. بهترین ا مکانات را برای خودش کنار می گذارد ، بهترین جا و مکان را برای خود می خواهد ، بهترین غذا را پیش خودش می گذارد و دنبال تصاحب بهترین موقعیت اجتماعی برای خود است .
وضع اقتصادی خودش که تامین باشد ، دیگر هیچ غصه ای ندارد و به این کاری ندارد که حالا همسایه هم دارد یا ندارد . دنبال رفاه و آسایش خودش است و به آسایش دیگران نمی اندیشد. در روابط با دیگران آنچه اهمیت دارد تامین منافع او است و به هیچ وجه بر سر منافع خود با کسی معامله نمی کند .اگر کسی به هر نحو منافع او را به خطر اندازد به شدت عصبانی می شود و با او برخورد خواهد کرد. تنها خودش را دوست می دارد و برای هیچ کسی به اندازه خودش اهمیت قایل نیست . تنها خودش را قبول دارد و به دارایی خود می بالد و خود را از دیگران برتر و بزرگتر می شمارد. اینگونه افراد در روابط خود با دیگران، به طور معمول سعی می نمایند آنها را به استخدام خود در آورند و از آنها به عنوان ابزاری برای تامین منافع خود استفاده نمایند, از دیگران توقع احترام دارند, ولی برای کسی احترام و ارزش قایل نیستند . برای رسیدن به حقوق خویش تلاش می کنند و از حق خویش نمی گذرند, ولی در مقابل آن احساس وظیفه خدمت رسانی و رعایت حقوق نسبت به دیگران ندارند.
کدام خود
ابتدا باید توجه کنیم که انسان یک موجود دارای مراتب است . خصوصیت انسان هم همین است . یک مرتبه از وجود انسان طبیعت او و مرتبه دیگر آن جنبه روحانی و ملکوتی او است . اینکه می گویند انسان یک ملک حیوانی نباتی جمادی است، درست است ، نه به این معنی که هم ملک است، هم حیوان و هم نبات ، بلکه یک چیز بیشترنیست ، ولی این چیز یک وجود صاحب مراتب است . در مقام تشبیه مثل یک ساختمان چند طبقه است که هر طبقه آن غیر از طبقه دیگر است . انسان نیز چنین موجودی است ،موجودی که در عالی ترین درجه خود که جنبه روحانی او است، یک فرشته است و بلکه بالاتر از فرشته ، در درجات پایین تر که مربوط به طبیعت او است یک حیوان و یک گیاه و در نهایت یک جماد است.
انسان به حسب آن درجه عالی خود میان من ها تباینی نمی بیند . من های ملکوتی و الهی با هم هیچگونه تعارضی ندارند.
همانطور که میان فرشتگان ، جنگ و تنازع و من و مایی وجود ندارد، انسان نیز در آن مرحله وجودی خویش میان خود با افراد دیگر من و مایی نمی بیند ، همه مثل پارچه های نور هستند که با یکدیگر تزاحمی ندارند، ولی وقتی که به درجات دانی و طبیعی خود می رسد، به حکم ضیق و تزاحمی که در طبیعت هست ، هر منی، خود به خود برای حفظ و بقاء خویش کوشش می کند و طبعا دیگران را نفی می نماید در این صورت است که مسئله تنازع بقا و غیره پیش می آید."من" هر کس در مقابل "من" های دیگر قرار می گیرد و گویی حفظ "من" هر کس مستلزم نفی "من" های دیگر است ؛ در اخلاق و خودسازی با این امور مبارزه می شود و این "من" است که باید خرد شود، این دیوار است که باید خراب شود ، دیوار من طبیعی با منهای دیگر.
خودخواهی مثبت و منفی
تردیدی نیست که ریشه دار ترین میل و گرایشی که در انسان وجود دارد ، حب نفس و خود دوستی است. این میل یعنی خود دوستی و زیر مجموعه آن که کمال طلبی ، میل به بقا و لذت طلبی می باشد، محور همه فعالیت های انسان در سطوح مختلف را تشکیل میدهد. به عبارت دیگر تمامی فعالیت ها و امیال انسان چه به صورت غریزی و چه فطری ناشی از این سه محور است و این سه محور خود ریشه در خود دوستی انسان دارد.
خود خواهی گرایشی است که در هر سه محور عامل انگیزشی فعالیت در آدمی است .منتهی در یک مرتبه او را به سوی تعالی ، کمال و معنویت می انگیزاند و از او انسانی کامل و متعالی می سازد و درمرتبه ای دیگر نیز ممکن است آدمی را اسیر غرایز و امیال طبیعی نماید و باعث آن شود که از مسیر کمال بازماند و به صورت حیوانی پست ظاهر گردد.
بنابر این دو گونه خود خواهی در انسان وجود دارد ، خود خواهی مثبت که رشد آن عامل ترقی و شکوفایی انسان در جهت تعالی و قرب به خدای است و خود خواهی منفی که در صورت پیدایش و رشد ، سبب رزالت و سقوط انسان در ورطه هوای نفس و گناه و دوری از خدای متعال است.
مراتب خود خواهی
شهید بزرگوار مطهری در کتاب انسان کامل، درجات خود خواهی را به صورت زیبایی بیان نموده است که به اختصار نقل می شود.
درجه اول خود خواهی:
یک درجه از خودد خواهی این است که انسان خود محور باشد، به این معنا که فقط برای خودش کار می کند تاشب که می خوابد تمام تلاشهایش برای زندگی خودش است ، برای شکمش کار می کند که سیر شود ، برای تنش که پوشیده شود و برای مسکنش که در جایی سکنی گزیند و مانند آن. این مرتبه از خودخواهی ، غیر اخلاقی است ؛ یعنی نه اخلاق است و نه ضد اخلاق و یک بیماری اخلاقی نیز تلقی نمی شود.
توضیح اینکه: کارهای انسان بر سه قسم است.
1. اخلاق؛ یعنی بالاتر از حد حیوان.
2. ضد اخلاق ؛ یعنی پایین تر از حد حیوان.
3. غیر اخلاقی ؛ یعنی در حد حیوان که نه اخلاق است و نه ضد اخلاق.
این تقسیم ناشی از قرآن کریم است . در قرآن کریم، برای انسان یک مقام فوق حیوانی قائل است و یک مقام همدرجه با حیوان و یک مقام پایین تر از حیوان .
درجه دوم خود خواهی:
گاهی نیز مسئله این نیست که انسان به فکر زندگی خود است ، مسئله این است که دچار نوعی بیماری روانی است و در واقع ، آن مقام انسانی اش در خدمت حیوانیتش قرار می گیرد ، بعد می بیند دارد همه چیز را به سمت خویش می کشد، نه فقط به اندازه ای که می خواهد زندگی می کند، بلکه هدفش بیشتر جمع کردن است . یک کبوتر دانه جمع می کند که سیر شود ، این یک امر عادی است و برای او زشت نیست. اگر بشر بخواهد در این حد باشد عادی است یعنی یک حیوان است. اما بشر گاهی گرفتار آز می شود ، گرفتار حرص می شود ، اینجا دیگر صحبت این نیست که فقط برای زندگی اش تلاش می کند ، صحبت بر سر این است که می خواهد بیشتر و بیشتر جمع کندو جمع کردن او حدی ندارد .
این حالت "آز" است و صاحب آن به لحاظ اخلاقی یک بیمار است ؛ یعنی اگر بخواهد چیزی به کسی ببخشد نمی تواند زیرا دچار" بخل" یا به تعبیر قرآن کریم "شح مطاع" شده است. این یک حالت روانی است که بر او حاکم شده است، دیگر در اختیار عقل ومنطق و اراده خودش نیست. اگر عقل و منطق در کار باشد ، می فهمد که در برخی موارد مصلحت ، منفعت ، خوشی و سعادتش در خرج کردن است، ولی بخل به او اجازه نمی دهد. حالت حرص و آز ضد اخلاق است؛ یعنی پایین تر از اخلاق است و یک بیماری است.
درجه سوم خود خواهی:
انسان حالات دیگری نیزدارد . بیماری نفس انسان فقط به این نیست که دچار حرص و از شود ، دچار بخل شود انسان گاهی یک نوع بیماری های پیچیده ای پیدا می کند که از اینگونه بیماری ها بسیار پیجیده تر و درمان آن مشکل تراست ، بیماری هایی که اساسا با منطق و عقل سازگاری ندارد و فقط با روح همان بیمار سازگاراست ، همان چیزهایی که امروز آن را عقده های روانی می نامند، مثل حالت "حسد، عجب،کبر"و مانند آن .
حالت حسد در انسان یک حالت ضد منطق است ؛ یعنی انسان حالتی پیدا می کند که حتی دیگر به فکر سعادت خود نیست و تنها در فکر بدبختی دیگری است . آرزویش این نیست که خودش برخوردار و خوشبخت شود ، اگر هم آرزو دارد که خودش خوشبخت شود، ده برابر آن آرزویش این است که دیگری بدبخت شود. این دیگر با هیج منطقی جور در نمی آید. در هیج حیوانی چنین حالتی وجود ندارد و اینطور نیست که آرزوی حیوانی، بدبختی حیوان دیگری باشد . حیوان در فکر شکم خودش است و بس ، ولی در انسان چنین حالتی پیدا می شود و او را از مرتبه حیوانات نیز فروتر و پست تر می کند. حالت تکبر هم همین طور است ، خود بزرگ بینی ضد اخلاق است و یک عقده روانی است که باعث می شود انسان بسیار حقیر و زشت به نمایش در آید ، همین طور خود برتر بینی و مانند آن که در نهایت به شدید ترین مرتبه خود خواهی ؛ یعنی خود پرستی منجر می گردد و صورت انسانی آدمی را بکلی مسخ می کند.
بنابر این خودخواهی منفی و ضد اخلاقی، در حقیقت زیاده طلبی و افزونه خواهی انسان است که گاهی منجر به آرزوی نابودی امکانات دیگران نیز می شود.
سرچشمه انحطاط واز خود بیگانگی
رشد خود خواهی در انسان سبب می شود که رفته رفته تمابلات عالی و احساسهای اخلاقی و گرایشهایی که پرتوی از خود الهی انسان هستند ، در درون او رو به انهدام گذارد و در اثر أن آدمی به تدریج از خود واقعی خود دور شده و به سمت از خود بیگانگی پیش رود ، تااینکه به تدریج کلیه آثار و مظاهر أن نور ملکوتی در او رو به خاموشی گراید.
در چنین وضعیتی او می ماند و تمایلات پست وحیوانی خود . انسانی می شود که در اثراسارت خود طبیعی ( بیگانه خود نما) دچار از خود بیگانگی نسبت به خود حقیقی و بدترین نوع بحران هویت و خود فراموشی گردیده است.
انسان در اثر این مرحله از خود بیگانگی، نیازهای کاذب و امیال مجازی فراوانی نیز پیدا میکند که در حالت سلامت فاقد آنها است از قبیل شهرت طلبی ، مقام پرستی ، جاه طلبی، ریاست طلبی، غرور، فخر فروشی، تجمل پرستی، حرص و طمع و...
بنابر این می توان نتیجه گرفت که خود خواهی سر چشمه همه رذایل است . یعنی وقتی خود خواهی در درون انسان ریشه دوانید ، به صورتهای گوناگونی که همان رذایل اخلاقی یا امراض روحی هستند ، به ظهور می رسد. از این رو است که از خود خواهی به "سرچشمه انحطاط" تعبیر می کنیم به طوری که اگر این بیماری اصلی در روح انسان درمان نشود ، صفات زشت اخلاقی دیگر نیز از بین نخواهد رفت .
امام خمینی (ره) در یکی از تالبفات خود می نویسند: تمام مفسده هایی که در عالم پیدا می شو د از خود خواهی پیدا می شود ....همهاش بر می گردد به حب نفس و این بت ، از همه بتها بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکلتر است.....اگر رهایش کنید شما را به هلاکت می کشاند.... درجه به درجه پیش می برد با آنجا که دین انسان را از دست انسان می گیرد.
بیانات امام در روز نیمه شعبان 1405
مادر بتها بت نفس شما است زان که آن بت مار و این بت اژدهاست.
مظاهر خود خواهی در زندگی انسان
مظاهر خود خواهی در زندگی انسان خارج از حد و شمار است به خصوص در عصر حاضر که اگر بگوییم منطق حاکم بر جهان بشری منطق خودخواهی است گزاف نگفته ایم. امروزه در اثرشیوع خود خواهی در میان هنگان زشتی این صفت قبیح در نظرها از میان رفته و همگان با آگاهی از وجود این مرض مهلک در جوامع بشری به نوعی هم زیستی مسالمت آمیز و تساهل و تسامح روی آورده اند.تنها برخی از مظاهر خودخواهی در زندگی انسان عبارتند از:
اسارت فکر و اندیشه: امروزه تمام استعدادهای فکری و روحی انسان از قبیل قدرت تفکر و تدبیر، هوش و ذکاوت، کیاست و ذکاوت ،قدرت درک و تشخیص بشر که همگی عوامل بس مهمی برای تحصیل کمال هستند، در خدمت خودخواهی قرار گرفته و چه بسیارند افراد عاقلی که جز به منافع خود نمی اندیشند و مدار زندگی شان را جز خود خواهی تشکیل نمی دهد و متاسفانه دانشمندان فراوانی را می بینیم که در طول تاریخ علم ، اسیر نفسانیت و تامین منافع شخصی و یا گروهی عده ای سرمایه دار یا سیاست مدار خودخواه بوده اند.
داوری سو گیرانه: خود خواهی سبب می شود در مواردی که به نحوی پای منافع و خواسته های شخصی و یا کسانی که وابسته به شخص هستند، در میان است، انسان نتواند آزادانه و از روی حق و انصاف به داوری نشسته ، به درک حقیقت و قضاوت عادلانه توفیق یابد؛ بلکه قضاوتهای او در چنین مواردی اغلب متمایل به نتیجه ای است که مورد خواست و علاقه اواست و همین امر باعث ستم به دیگران می شود
نادیده انگاری حقوق: ما در زندگی خود با هر گامی که روزانه بر می داریم ، با حقوق یک یا چند نفر مواجه می شویم : در خانواده ، درمیان همسایگان، در محل کار ، در کوچه و خیابان ، هنگام رانندگی ، در اتوبوس ، در کلاس درس و به طور کلی در هر صحنه ای که با افراد زیادی تماس داریم حقوق فراوانی است که تنها در صورت رعایت انها زندگی گروهی انسانها شایسته عنوان "جامعه انسانی" خواهد داشت. البته گاهی در گوشه و کنار اجتماع ، افرادی یافت می شوند که در راه همنوعان خود دست به ایثار و فداکاری می زنند ، اما متاسفانه باید اعتراف نماییم که امروزه در اثر شیوع خودخواهی، اصل حاکم بر اجتماعات بشری و نوع مردم چیز دیگری است و اکثر مردم حاضر نیستند به آسانی حقوق اجتماعی یکدیگر را رعایت نمایند. البته این امر منحصر به حق الناس نبوده و شامل حق الله نیز می شود و فرد خود خواه حاضر نیست از خواسته های خود در جهت تامین خواسته های الهی و جلب رضایت خدای خویش بگذرد.
تضعیف عواطف انسانی: پیدایش محبت واقعی در روابط انسانی قبل از همه در گرو داشتن شخصیتی دلنشین و دوست داشتنی است که آن هم جز در سایه تخفیف و تضعیف خود خواهی حاصل نمی شود. کسانی که به علت وارستگی ازخود و خود خواهی _ هر چند به طور نسبی _ توانسته اند آثار زیبای روح را در وجود خود منعکس سازند ، توجه هر بیننده آگاه و بیداری را به سوی خود جلب کرده و زمینه را برای برقراری رابطه روحی با دیگران فراهم ساخته اند. به قول حافظ: بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
ولی نگاه های آمیخته با خشونت و حالات روحی نامطبوع و آزار دهنده در افراد خود خواه و اعمال و رفتار ناشی از برتری طلبی و سود جویی که همگی از آثار و مظاهر خود خواهی است ، مانع ارتباط قلبی و پیدایش محبت واقعی می شود و کسی واقعا حاضر نیست با یک آدم خود خواه و خود پسند دوست باشد و رابطه عاطفی قوی ای داشته باشد
اختلاف و درگیری: گر چه اختلافق در میان انسانها ناشی از عوامل فکری و اختلاف در تشخیص است ، ولی این نوع اختلاف با رجوع به موازین عقلی و منطقی و تسلیم به حق قابل حل است و در هر حال منتهی به مخاصمات و درگیریها و تشتت ها نمی گردد. آنچه سبب می شود اختلاف و تشتت و خصومت در میان انسانها حکومت کند، اسارت آنها در دام انواع تعصبات و عقده های منشعب از خود خواهی است .
امام خمینی (رض) می فرمودند: اگر تمامی انبیاء را در شهری جمع کنند کوچکترین اختلافی با هم پیدا نمی کنند ، زیرا آنها ازدام "خود" رسته اند.
6- مادر رزایل اخلاقی: تمامی عالمان اخلاقی اتفاق نظر دارند که اکثر رزایل اخلاقی همچون عجب، غرور، خیانت، بیوفایی، تکبر، فخر فروشی، مردم گریزی، دین گریزی، خود پرستی ، تعصب و مانند آن- که توضیح همه آنها از حوصله این بحث خارج است - همگی از مظاهر خود خواهی است و این حالت در حقیقت مادر تمامی رزایل اخلاقی می باشد.
راه رهایی
اسلام در مبارزه همه جانبه و عملی با خود خواهی ، اصولی را مد نظر قرار داده است که در زیر به سه محور اصلی آن اشاره می کنیم
ایمان به خداوند و حیات پس از مرگ: محور مبارزه با خود خواهی ، توجه به مبدأ و معاد است . روح تمام تعلیم آسمانی این است که انسان در همه حال به حضور پر احتشام الهی توجه داشته باشد و از یاد مرگ و آخرت غفلت نکند. توجه به مبدأ و معاد از روی ایمان و معرفت ، زمینه را برای نشو و نمای خود خواهی و مفاسد حاصل از آن از بین می برد.
از طرف دیگر می دانیم ، از نظر اسلام عملی ارزش دارد که به قصد قربت انجام پذیرد، یعنی در انجام عمل ، شخص از میل و خواسته خود صرف نظر کند و به قصد تسلیم امر خدا و اطاعت او آن را انجام دهد. همین گذشتن از میل و خواست خوددربرابرفرامین الهی، بهترین راه عملی تضعیف خودخواهی است ، اما در مقابل کسی که جز از امیال ، هوسها و خواسته های خود، از کسی دیگر فرمان نمی گیرد و د رتمام مراحل تابع نفس خود است، رفته رفته بر شدت خودخواهی اش افزوده می گردد.
رهایی از افراط در غرایز و امیال: اسلام با ارایه روش خود سازی و تهذیب نفس و همچنین احکام و دستورالعمل های فراوانی در قالب شریعت که حتی مشتمل بر جزئی ترین اعمال و رفتار انسان می شود، حدود مناسب برای هر میل و گرایشی را تعیین نموده است . به طوری که اگر این اندازه ها رعایت شود ، سهم هر میلی ادا شده ، از هر گونه افراط و تفریطی جلو گیری به عمل می آید.
مبارزه مستقیم با مظاهر خود خواهی: علاوه بر دو اصل یاد شده ، اسلام در تعالیم خود به طور مستقیم ، با آثار و مظاهر خود خواهی به مبارزه ای جدی و همه جانبه می پردازد. به عنوان مثال اسلام با صفاتی از قبیل حسد، خود نمایی، جاه طلبی ، کینه توزی، خودبرتربینی و.... به شدت مبارزه می کند و از طرف دیگر صفاتی همچون خیر خواهی ، فروتنی ، عفو، گذشت, محبت و احترام به دیگران و امثال آن را که در نقطه مقابل صفات منشعب از خود خواهی قرار دارند، مورد تاکید قرار می دهد.
توجه اسلام به دیگر دوستی
سعدى شیرازى در شعر معروفش مىگوید:
بنى آدم اعضاى یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بىغمى نشاید که نامت نهند آدمى
از امام صادق علیه السّلام نقل شده است که رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم در منى خطبهاى ایراد کرد و در ضمن آن فرمود: المسلمون إخوة تتکافى دمائهم و یسعى بذمّتهم أدناهم هم ید على من سواهم.«» مسلمانان با هم برادرند، ارزش خون آنها با یکدیگر برابر است و تعهد و امانى که کوچکترین فرد آنها بدهد براى همهشان محترم است و آنها در برابر بیگانگان، یکدل و یکدست به هم پیوسته و متشکّلاند.
بنابر این، فرد مسلمان هیچگاه نباید نسبت به ناراحتى و گرفتاریهاى سایر مسلمانان بىتفاوت و از اوضاع و احوال آنها بىخبر باشد، چون کسى که در این گونه مسائل بىتفاوت باشد به طریق اولى در مورد مسائل مهمترى که در اجتماع رخ مىدهد نیز عکس العملى از خود نشان نخواهد داد. این گونه افراد، خودآگاه یا ناخودآگاه، دچار خودخواهى خاصى هستند که جز به خود به هیچ کس نمىاندیشند و از روح تعاون و نیکوکارى برخوردار نیستند با اینکه قرآن مجید مسلمین را به همکارى و تعاون در کارهاى خیر دعوت مىکند و مىفرماید: تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى... مائده، 2
در راه نیکى و پرهیزکارى به یکدیگر کمک کنید.... افراد بىتفاوت و خود خواه لزوم تعاون و همکارى در نیکوکارى و سالم سازى اجتماع را که یک اصل مهم اسلامى است نادیده مىگیرند با اینکه طبق این اصل تمام مسلمین وظیفه دارند در کارهاى نیک و پسندیده به کمک یکدیگر بشتابند. بنابر این، کسى که مىخواهد متخلّق به اخلاق حسنه باشد باید بکوشد تا روح همیارى و همدردى را در خود ایجاد کند و با ریاضت و اقدام عملى، حالت بىتفاوتى و خونسردى را به خونگرمى و سوز و گداز و حسّ فردگرایى را به روح اجتماعى مبدّل سازد، یعنى همین که احساس ناراحتى و نیاز در برادر دینى خود کرد بىدرنگ وارد عمل شود و در رفع مشکل او اقدام مقتضى معمول دارد و چه بهتر آنکه پیش از تقاضا و استغاثه او در مقام یارى و اغاثه برآید تا برادر دینى به ذلّ سؤال دچار نشود.
رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلم فرمود: من أصبح لا یهتمّ بأمور المسلمین فلیس منهم و من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم. کسى که در هر صبحگاه به امور مسلمین همّت نگمارد و در اندیشه کارهاى آنان نباشد از آنها نیست، و کسى که بشنود مردى فریاد مىزند و کمک مىطلبد و به او کمک نکند مسلمان نیست.
از احادیث استفاده مىشود که هر کس امکانات خدا داده را در رفع حوایج برادران دینى به کار نگیرد قهرا آن را در خدمت گناه و دشمنان خدا قرار خواهد داد.
امام باقر علیه السلام فرمود: من بخل بمعونة أخیه المسلم و القیام له فی حاجته (الا) ابتلى بمعونة من یأثم علیه و لا یوجر.«» کسى که در کمک کردن به برادر مسلمانش بخل ورزد و از اقدام در انجام حاجتش کوتاهى کند ناچار مىشود به کسى کمک کند که با این امکانات علیه خود او اقدام کرده و در این راه هیچ اجر و پاداشى نخواهد برد.
در روایت دیگرى ابى بصیر از امام صادق علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود: أیّما رجل من شیعتنا أتى رجلا من إخوانه فاستعان به فی حاجته فلم یعنه و هو یقدر إلا ابتلاه اللّه بأن یقضى حوائج غیره من أعدائنا یعذّبه اللّه علیها یوم القیامة.«» هر یک از شیعیان ما که نزد یکى از برادران دینى خود برود و از او کمک بخواهد و او با اینکه مىتواند وى را یارى دهد کوتاهى کند خداى متعال او را گرفتار مىکند که حاجت دشمنان ما را برآورد تا بدین وسیله خداوند در روز قیامت او را عذاب کند. نقطههاىآغازدراخلاقعملى ص : 484
منابع : 1- تعلیم و تربیت ، اثر استاد شهید مطهری
2- انسان کامل، همان
3- اخلاق اسلامی ، اثر محمد علی سادات
4- نقطه های آغاز در اخلاق اسلامی اثر آیه الله مهدوی کنی.
1-15808
نوشته سید مصطفی علم خواه