از آنجایی که تکبر از دیدگاه اخلاقی ،یکی از بدترین رزایل و بیماری های مهلک اخلاقی و روانی می باشد و وجود این صفت برای سلامت نفس انسان بسیار خطرناک است ، بحث نسبتا مفصلی را که در آن ابعاد مختلف تکبر مورد بررسی قرار گرفته است ، خدمت شما تقدیم می نماییم . مطالعه این سخن به طور قطع در علاج و یا دست کم تخفیف آثار سوء آن مفید خواهد بود.
تکبر از دیدگاه قرآن کریم
نخستین صفت از صفات رذیله که در داستان انبیاء و آغاز خلقت انسان به چشم مىخورد و اتفاقا به اعتقاد بسیارى از علماى اخلاق، ام المفاسد و مادر همه رذایل اخلاقى و ریشه تمام بدبختیها و صفات زشت انسانى است، تکبر و استکبار مىباشد که دراین زمینه، داستان شیطان به هنگام آفرینش آدم(ع) و امر به سجود فرشتگان و همچنین ابلیس براى او، داستانى استبسیار تکان دهنده و عبرت انگیز، داستانى استبسیار روشنگر و هشدار دهنده، براى همه افراد و همه جوامع انسانى.
قابل توجه اینکه پیامدهاى سوء تکبر و استکبار نه تنها در داستان آفرینش آدم دیده مىشود که در تمام طول تاریخ انبیاء - طبق آیاتى که خواهد آمد - نیز نقش بسیار مخرب آن آشکار است.
اکنون به چند نمونه از آیات قرآن کریم در این زمینه اشاره می نماییم:
!- و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس ابى واستکبر و کان من الکافرین (سورهبقره،آیه34)
و (یاد کن) هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «براى آدم سجده و خضوع کنید!» همگى سجده کردند، جز ابلیس که سر باز زد و تکبر ورزید (و به خاطر نافرمانى و تکبرش) از کافران شد
2- قال فاهبط منها فما یکون لک ان تتکبر فیها فاخرج انک من الصاغرین (سورهاعراف،آیه13)
گفت: «از آن(مقام و مرتبهات) فرود آى! تو حق ندارى در آن (مقام و مرتبه) تکبر کنى! بیرون رو که تو از افراد پست و کوچکى!
3- وانى کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فى آذانهم واستغشوا ثیابهم و اصروا واستکبروا استکبارا (سورهنوح،آیه7)
(در داستان نوح آمده است): «و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند»!
4- فاما عاد فاستکبروا فى الارض بغیر الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم یروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و کانوا بآیاتنا یجحدون (سورهفصلت،آیه15)
(در مورد قوم عاد مىخوانیم): «اما قوم عاد بناحق در زمین تکبر ورزیدند و گفتند: «چه کسى از ما نیرومندتر است؟! آیا نمىدانستند خداوندى که آنان را آفریده از آنها قویتر است؟ و (به خاطر این پندار) پیوسته آیات ما را انکار مىکردند!
در همین زمینه آیات فراوان دیگری وجود دارد که به خاطر اختصار از ذکر آنها پرهیز نموده، توجه شما را به ادامه بحث جلب می نماییم .
تکبر در روایات اسلامى
در منابع حدیث، روایات زیادى در باره مذمت کبر و تفسیر حقیقت آن و علاج و آثار آن آمده است، که نقل همه آنها در این مختصر نمىگنجد، ولى گلچینى از آنها را از نظر شما مىگذرانیم:
در حدیثى از رسول خدا(ص) مىخوانیم: «ایاکم و الکبر فان ابلیس حمله الکبر على ان لایسجد لآدم; از تکبر بپرهیزید که ابلیس به خاطر تکبر از سجده کردن بر آدم خوددارى کرد(و براى همیشه مطرود درگاه الهى شد)».1
همین معنى به تعبیر دیگرى در خطبههاى نهجالبلاغه آمده است، در خطبه قاصعه که بخش عظیمى از آن در باره «تکبر ابلیس» و پیامدهاى آن مىباشد مىخوانیم: عبرت بگیرید از کارى که خدا با ابلیس کرد; زیرا اعمال طولانى و کوششهاى فراوان او را(در مسیر عبادت و بندگى خدا) به خاطر ساعتى تکبر نابود ساخت، چگونه ممکن است کسى بعد از ابلیس همان گناه را مرتکب شود، ولى سالم بماند»؟ 2
تعبیرات کوبنده فوق به خوبى نشان مىدهد که تکبر و خودخواهى حتى در لحظات کوتاه چه پیامدهاى خطرناکى را دارد و چگونه همچون آتش سوزان مىتواند حاصل یک عمر طولانى اعمال صالحه را بسوزاند و خاکستر کند و شقاوت ابدى و عذاب جاویدان را نصیب صاحبش سازد.
در حدیث دیگرى از همان حضرت(ع) مىخوانیم: «احذر الکبر فانه راس الطغیان و معصیة الرحمن; از تکبر بپرهیزید که سرآغاز طغیانها و معصیت و نافرمانى خداوند رحمان است»!3
حدیثبالا این واقعیت را روشن مىسازد که سرچشمه بسیارى از گناهان مساله کبر و خود برتربینى است.
در حدیث دیگرى از امام باقر(ع) مىخوانیم : در قلب هیچ انسانى چیزى از کبر وارد نمىشود مگر اینکه به همان اندازه از عقلش کاسته خواهد شد، کم باشد یا زیاد»!4
در اصول کافى از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة، الحرص و الاستکبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حین نهى عن الشجرة حمله الحرص على ان اکل منها، واما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لآدم فابى، واما الحسد فابنا آدم، حیث قتل احدهما صاحبه; ریشههاى کفر(منظور از کفر در اینجا عصیان و نافرمانى خدا به معنى اعم است) سه چیز مىباشد: حرص و تکبر و حسد.
اما «حرص» به خاطر آن است که هنگامى که آدم از خوردن شجره ممنوعه نهى شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد و اما استکبار، نمونه آن ابلیس بود که مامور به سجده براى آدم شد، ولى او سرپیچى کرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد که یکى دیگرى را به قتل برساند». 5بنابراین نخستین گناهان در روى زمین از این سه نشات گرفت.
در حدیث دیگرى از امام باقر و امام صادق8 چنین آمده است : کسى که در قلبش به اندازه سنگینى دانه خردلى از کبر باشد هرگز داخل در بهشت نخواهد شد»!6
تکبر در منطق عقل
اضافه بر آیات و روایات، «تکبر و استکبار» از نظر منطق عقل نیز بسیار نکوهیده است، چرا که همه انسانها بندگان خدا هستند و هر کس در وجود خود استعدادها و نقطههاى روشن و مثبتى دارد، همه از یک پدر و مادر آفریده شدهاند و همه از نظر آفرینش یکسانند، دلیلى ندارد که انسانى خود را از دیگرى برتر بشمرد و به او فخرفروشى کند و او را تحقیر نماید! گیرم خداوند موهبتى به او داده باشد این موهبتباید سبب شکر و تواضع گردد نه سبب کبر و غرور.
زشتى این صفت از بدیهیات است که هر کس وجدان بیدارى داشته باشد به آن اعتراف مىکند به همین دلیل افرادى که به هیچ مذهبى پایبند نیستند تکبر و خود برتربینى را ناخوش مىدارند و آن را از زشتترین صفات مىشمرند.
اصولا چگونه انسان مىتواند رداى تکبر را بر دوش بیفکند، در حالى که به گفته امیرمؤمنان على(ع) در آغاز نطفه(بى ارزشى) بود و سرانجام مردار(متعفنى) مىشود و درون وجود او مملو از آلودگىهاست!7
انسانى که آنقدر ضعیف و ناتوان است که یک پشه ناچیز او را آزار مىدهد و حتى کوچکتر از پشه یعنى میکروبى که با چشم هرگز دیده نمىشود، او را بیمار مىسازد و در بستر بیمارى مىافکند، انسانى که از مختصر گرمى هوا بىطاقت مىشود و از مختصر سرما رنج مىبرد، اگر باران نیاید بیچاره است، اگر کمى بیش از حد ببارد باز هم بیچاره است، کمى فشار خون او بالا مىرود حیات او به خطر مىافتد و کمى پایین مىآید باز جانش در خطر است! از سرنوشتخویش در یک ساعت آینده با خبر نیست و لحظه پایان عمر خود را هرگز نمىداند، نزدیکترین دوستانش گاه قاتل او مىشوند و عزیزترین عزیزانش، دشمن جان او مىگردند، آبى که مایه حیات اوست گاه موجب مرگ او مىشود و نسیمى که به او حیات و نشاط مىبخشد اگر کمى سریعتر بوزد مبدل به تندبادى مىشود که خانه و کاشانهاش را بر سرش ویران مىکند.
از امورى که نشانه ناتوانى فوقالعاده انسان استبیماریهایى است که دامن او را مىگیرد و غالبا از میکروبها و ویروسها که موجودات بسیار کوچکى هستند که از خردى به چشم دیده نمىشوند ناشى مىگردد و انسانهاى نیرومند و قوىپیکر و قهرمان را به زانو در مىآورد!
تعریف و حقیقت تکبر
بزرگان اخلاق گفتهاند: اساس تکبر این است که انسان از اینکه خود را برتر از دیگرى ببیند احساس آرامش کند، بنابراین تکبر از سه عنصر تشکیل مىشود: نخست اینکه براى خود مقامى قائل شود، دیگر اینکه براى دیگرى نیز مقامى قائل شود و در مرحله سوم مقام خود را برتر از آنها ببیند و احساس خوشحالى و آرامش کند.
از همین رو گفتهاند تکبر(خود برتربینى) با عجب(خود بزرگ بینى) تفاوت دارد، در عجب هیچ گونه مقایسهاى با دیگرى نمىشود، بلکه انسان به خاطر علم یا ثروت یا قدرت و یا حتى عبادت، خود را بزرگ مىبیند، هر چند فرضا کسى جز او در جهان نباشد، ولى در تکبر حتما خود را با دیگرى مقایسه مىکند و برتر از او مىبیند.
- شاخههاى تکبر
در اینجا مفاهیم متعددى وجود دارد که گاه تصور مىشود همه با هم مترادف و یکسانند در حالى که تفاوتهاى ظریفى با هم دارند هر چند ریشه همه آنها به «تکبر» باز مىگردد، ولى از زاویههاى مختلف به آن نگاه مىشود.
« خود برتربینى»، «خود محورى»، «خودخواهى»، «برترى جویى» و «فخرفروشى»، همه از مفاهیمى هستند که ریشه آنها «تکبر» است، هر چند از زوایاى مختلف دیده مىشود.
کسى که صرفا خود را بالاتر از دیگران مىبیند، «خود برتربین» است.
کسى که به خاطر این خود برتربینى سعى دارد در همه جا و در همه کارهاى اجتماعى همه چیز را قبضه کند، «خود محور» است.
کسى که سعى دارد در مسائل اجتماعى مخصوصا به هنگام بروز مشکلات تنها به منافع خود بیندیشد و براى منافع دیگران ارزشى قائل نباشد، «خودخواه» است.
کسى که سعى مىکند سلطه خود را بر دیگران مستحکم کند و آنها را زیر سیطره خود قرار بدهد، گرفتار «برترى جویى» است.
بالاخره کسى که سعى دارد مال و ثروت یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بکشد « فخرفروش» است.
بنابراین همه این صفات ریشه مشترکى دارد و آن تکبر است هر چند در چهرههاى مختلف ظاهر مىگردد.
تکبر در برابر چه کسى؟
علماى اخلاق تکبر را به سه بخش تقسیم کردهاند:
تکبر در برابر خدا! تکبر در برابر پیامبران. تکبر در مقابل خلق خدا.
قسم سوم، تکبر در برابر بندگان خداستبه گونهاى که خود را بزرگ بشمرد و دیگران را کوچک و خوار و بى مقدار، زیر بار هیچ کس نرود، خود را از همه برتر ببیند و حق هیچ صاحب حقى را محترم نشمرد و دائما منتظر باشد که دیگران براى او عظمت قائل شوند.
این نوع از کبر نمونههاى فراوانى دارد که نیاز به شرح آن نیست، و گاه به حد اعلا مىرسد و به تکبر در برابر پیامبران و خداوند منتهى مىگردد.
آرى آتش کبر و غرور، نخست از تکبر در برابر بندگان خدا سر مىزند، سپس به استکبار در برابر انبیاء و رسولان پروردگار مىرسد و سرانجام به تکبر در برابر ذات پاک خداوندگار مىانجامد!
انگیزههاى تکبر
تکبر اسباب زیادى دارد و همه آنها به این باز مىگردد که انسان در خود کمالى تصور کند و بر اثر حب ذات، بیش از حد آن را بزرگ نماید و دیگران را در برابر خود کوچک بشمرد.
بعضى از بزرگان علم اخلاق مانند مرحوم «فیض کاشانى» در «المحجة البیضاء» اسباب کبر را در هفت چیز خلاصه کردهاند، نخست اسباب دینى که «علم» و «عمل» است، و اسباب دنیوى که «نسب»، «زیبایى»، «قوت»، «مال» و «فزونى یاران و یاوران» مىباشد
- ریشهیابى تکبر
صفت رذیله تکبر مانند سایر رذایل اخلاقى، ریشههایى دارد که باید آنها را جستجو کرد و دقیقا شناخت، در غیر این صورت ریشهکن کردن این صفت رذیله غیر ممکن است.
بعضى از بزرگان مانند مرحوم «فیض کاشانى» در «المحجة البیضاء» چهار ریشه براى « تکبر» ذکر کرده است: عجب، کینه، حسد و ریا.
او معتقد است تکبر درونى ریشهاش «عجب» - خود بزرگبینى - است، این خود بزرگبینى سبب مىشود که خود را برتر از آنها بداند و بر آنها فخرفروشى کند و ریشههاى دیگرى دارد که یکى از آنها «کینه» است که نسبتبه شخص خاصى پیدا مىکند و همین امر سبب مىشود که امتیازات واقعى یا پندارى خود را به رخ او بکشد، و دیگر « حسد» است که سبب بروز این رذیله اخلاقى مىگردد و دیگرى «ریاکارى» است که سبب مىشود شخص ریاکار امتیازات خود را به دیگران ارائه دهد.
- آثار سوء تکبر:
1- نخستین مفسده آن که از همه خطرناکتر است آلودگى به شرک و کفر است !
آیا کفر ابلیس و انحراف او از مسیر توحید و حتى اعتراض او بر حکمت پروردگار سرچشمهاى جز کبر داشت؟
آیا فراعنه و نمرودها و همچنین بسیارى از اقوام سرکش که از پذیرش دعوت انبیاى الهى سرباز زدند دلیلى جز تکبر داشت؟
2- محروم شدن از علم و دانش
یکى دیگر از پیامدهاى شوم کبر است، زیرا انسان وقتى به حقیقت علم و دانش مىرسد که آن را در هر جا و نزد هر کس ببیند همچون گوهر گمشدهاى برباید، حال آنکه اشخاص متکبر به آسانى حاضر نمىشوند بهترین علوم و دانشها و برترین و والاترین حکمتها را از افراد همردیف و یا زیر دستخود بپذیرند.
3- تکبر سرچشمه اصلى بسیارى از گناهان است
گاه در حالات افراد حسود، حریص، بدزبان و آلوده به انواع گناهان دقت مىکنیم مىبینیم سرچشمه همه این رذایل را در وجود آنها تکبر تشکیل مىدهد.
آنها هیچگاه مایل نیستند کسى را برتر از خود ببینند به همین دلیل هر گاه نعمت و موهبت و موفقیتى نصیب دیگران شود، به آنها حسد مىورزند.
آنها براى تحکیم پایههاى برترىجویى خود حریص در جمعآورى مالند.
آنها براى اظهار برترى بر دیگران به خود اجاز مىدهند که سایرین را تحقیر کنند و با هتک و توهین و صب و دشنام، زبان خود را آلوده سازند و به این وسیله آتش درونى خود را فرو نشانده و خویش را اشباع کنند.
در حدیثى از امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم که فرمود: «الحرص و الکبر و الحسد دواع الى تقحم فى الذنوب; حرص و تکبر و حسد سبب مىشود که انسان در انواع گناهان فرو رود».8
- 4 تکبر مایه تنفر و پراکندگى مردم است
از بلاهاى مهمى که بر سر متکبران وارد مىشود انزواى اجتماعى و پراکندگى مردم از اطراف آنهاست، چرا که شرف هیچ انسانى اجازه نمىدهد تسلیم برترىجوییهاى افراد متکبر و مغرور شود، به همین دلیل به زودى حتى نزدیکترین دوستان و بستگان از آنها فاصله مىگیرند و اگر به حکم الزامهاى اجتماعى مجبور باشند با آنان زندگى کنند، در دل از آنان متنفرند!
در حدیثى از امام امیرالمؤمنین(ع) مىخوانیم: «من تکبر على الناس ذل; کسى که فخرفروشى کند، ذلیل مىشود».9
- 5 تکبر سبب از دست دادن امکانات زندگى است
انسان در صورتى در زندگى موفق خواهد بود که بتواند همکارى دیگران را جلب کند، افراد منزوى که تلاشهاى آنها تنها جنبه فردى دارد یا شکست مىخورند و یا موفقیت ناچیزى نصیبشان مىشود و از آنجا که تکبر انسان را به انزوا مىکشاند طبعا موفقیت او را در صحنه زندگى ناچیز مىکند.
در حدیثى از امام امیرمؤمنان على(ع) مىخوانیم: «بکثرة التکبر یکون التلف; فزونى تکبر مایه اتلاف(اسباب موفقیت) است».10
درمان تکبر
بزرگان اخلاق در باره راه درمان تکبر، بحثهاى بسیار مشروح دارند که غالب آنها بر این محور دور مىزند که راه درمان تکبر، دو راه است: راه «علمى» و راه «عملى».
اما راه علمى، به این صورت است که افراد متکبر در باره خود بیندیشند که کیستند و چیستند؟ و کجا بودند؟ و به کجا مىروند؟ و سرانجام کار آنها چه خواهد شد؟
و نیز در باره عظمتخداوند بیندیشند و خود را در برابر ذات بى مثال او ببینند.
تاریخ سراسر عبرت جهان را بررسى کنند، در باره سرنوشت فرعونها و نمرودها و کسراها و خاقانها و قیصرها و سرانجام کار هریک کمى مطالعه کنند تا بدانند پیروزىهاى زودگذر جهان چیزى نیست که بتوان بر آن تکیه کرد و آن را نشانه بزرگى شمرد.
انسانى که در آغاز، نظفه بى ارزشى بوده و در پایان مردار گندیدهاى مىشود و چند روزى که در میان این دو زندگى مىکند، چیزى نیست که به خاطر آن مغرور شود و فخرفروشى نماید.
در ابتداى تولد نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان است که قدرت بر کمترین کارى ندارد و حتى نمىتواند آب دهانش را به کمک لبها حفظ کند و در دوران پیرى چنان ضعیف و ناتوان مىشود که اگر دست و پاى سالمى داشته باشد براى پیمودن راه کوتاهى چندین بار باید بنشیند و نفس تازه کند و برخیزد و با قامتخمیده عصازنان بقیه راه را طى کند و اگر دست و پاى سالم نداشته باشد یا گرفتار عوارض پیرى که براى غالب اشخاص پیش مىآید بشود باید او را به وسیله چرخ به این طرف و آن طرف ببرند!
در حدیثى از امام باقر(ع) مىخوانیم: «عجبا للمختال الفخور و انما خلق من نطفة ثم یعود جیفة و هو فیما بین ذلک لایدرى ما یصنع به; از متکبر فخرفروش در شگفتم! او در آغاز از نطفه بى ارزشى آفریده شده و در پایان کار مردار گندیدهاى خواهد بود و در این میان نمىداند به چه سرنوشتى گرفتار مىشود و با او چه مىکنند».11
اگر سرى به بیمارستانها بزنیم و افراد نیرومند و قوى پیکرى را که بر اثر یک حادثه یا یک بیمارى به روى تختبیمارستان افتادهاند و قدرت بر حرکت ندارند مشاهده کنیم مىدانیم قوت و قدرت جسمانى چیزى نیست که انسان به آن فخر کند.
اگر به ثروتمندان معروفى که با دگرگونى مختصر در وضع اقتصادى دنیا گرفتار ورشکستگى عظیم شده و بر خاک سیاه نشستهاند بنگریم خواهیم دید ثروت نیز چیزى نیست که انسان بر آن تکیه کند و به آن فخر نماید.
و اگر به قدرتمندان بزرگى بنگریم که با دگرگونیهاى وضع سیاسى در چند روز به کلى از قدرت سقوط کردند یا پشت میلههاى زندان قرار گرفتند، یا اعدام شدند، خواهیم دانست که قدرت ظاهرى نیز قابل اعتماد نیست.
پس انسان به چه چیزش مىنازد؟ و به چه چیز افتخار مىکند؟ و بر دیگران فخرفروشى مىکند؟!
در حدیثى از امام زین العابدین(ع) آمده است که «میان سلمان فارسى و مرد خودخواه و متکبرى خصومت و سخنى واقع شد آن مرد به سلمان گفت تو کیستى؟(و چه کارهاى؟!) سلمان گفت: اما آغاز من و تو هر دو نطفه کثیفى بوده و پایان کار من و تو مردار گندیدهاى است، هنگامى که روز قیامتشود و ترازوهاى سنجش برقرار گردد هر کس ترازوى عملش سنگین باشد کریم و با شخصیت و بزرگوار است و هر کس ترازوى عملش سبک باشد پست و بى مقدار است»!12
کوتاه سخن اینکه انسان هرگاه در این گونه امور بیشتر بیندیشد از مرکب کبر و غرور پیاده مىشود.
و اما درمان تکبر از طریق عملى به این طریق حاصل مىشود که سعى کند اعمال متواضعان را انجام دهد تا این فضیلت اخلاقى در اعماق وجود او ریشه بدواند، در برابر خداوند و خلق او تواضع کند، سر به سجده و بر روى خاک نهد و لااله الا الله حقا حقا سجدت لک تعبدا و رقا لا مستنکفا و لامستکبرا و مانند این جملهها را تکرار کند.
لباس ساده بپوشد، غذاى ساده بخورد، با خادمان یا کارگرانش بر سر یک سفره بنشیند، در سلام کردن بر دیگران تقدم جوید، صدر مجلس ننشیند و در راه رفتن بر دیگران پیشى نگیرد.
با کوچک و بزرگ گرم بگیرد و از همنشینى با افراد متکبر و مغرور بپرهیزد و در عمل امتیازى براى خود بر دیگران قائل نشود، خلاصه آنچه را نشانه تواضع یا از مظاهر آن است در عمل و سخن به کار بندد و سعى کند حالت و عادت و سپس ملکه او گردد.
در حالات پیامبر اسلام(ص) آمده است که روى زمین مىنشست و غذا ىخورد و مىفرمود: «انما انا عبد آکل کما یاکل العبد; من بندهاى هستم مانند غلامان غذا مىخوردم».13
غالبا این حدیث معروف را در باره على(ع) شنیدهایم که روزى دو پیراهن خرید یکى به چهار درهم و دیگرى به سه درهم، سپس به غلامش قنبر فرمود: یکى از این دو را انتخاب کن، قنبر پیراهن چهار درهمى را انتخاب کرد و امام پیراهن سه درهمى را پوشید.14
در خطبه 160 نهج البلاغه آمده است که امام(ع) در باره پیامبر اکرم(ص) چنین مىفرماید: «و لقد کان یاکل على الارض و یجلس جلسة العبد و یخصف بیده نعله، و یرقع بیده ثوبه و یرکب الحمار العارى و یردف خلفه; پیامبر اکرم(ص) روى زمین(بدون فرش) مىنشست و غذا مىخورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مىکرد و با دستخود کفش خویش را وصله مىکرد و بر مرکب برهنه سوار مىشد و حتى کسى را پشتسر خویش سوار مىکرد».
البته با تغییر شرایط زمان بسیارى از این امور، امروز معمول نیست و انجام آن توصیه نمىشود، هدف این استبا مطالعه حالات پیشوایان بزرگ و توجه به مقام والاى تواضع آنها درس بگیریم و کبر و غرور را از خود دور سازیم.
راستى چرا بسیارى از مردم به طب جسمانى فوقالعاده اهمیت مىدهند و بارها و بارها به انواع آزمایشها مىپردازند تا از سلامتخود مطمئن شوند، ولى براى طب روحانى و اخلاقى که ضامن سعادت جاویدان و نجات جان انسان است و به مضمون آیه «الا من اتى الله بقلب سلیم; تنها راه خوشبختى داشتن «قلب سلیم» است» اهمیتى قائل نیستند؟!
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی
دوستان