سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وعاءِ علم یعنی نفس ناطقه ی انسانی که حدّ یقف ندارد

حضرت وصیّ امام امیرالمؤمنین علی علیه السّلام فرمود: کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ إِلاَّ وِعَاءَ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ. (نهج البلاغه/حکمت205)؛ ترجمه: هر آوند به آن چه در او نهاده شود، گنجایش آن تنگ می گردد، جز آوند دانش که گنجایش آن فزون تر می گردد.

بیان: این کلام کامل صادر از بطنان عرش تحقیق ناطق است که ظرف علم – یعنی نفس ناطقه ی انسانی- از جنس موجودات طبیعی و مادّی نیست، بلکه موجودی از عالم ورای طبیعت است که هر چه مظروف او – یعنی علم- در او نهاده شود، سعه ی وجودی او بیش تر می گردد، که در نتیجه نفس را مقام فوق التّجرّد است، که مجرّد از ماهیت است چنان که مجرّد از مادّه و احکام مادّه در مقام تعقّل است.

و چون ارزش انسان به معارف است، پس بهترین ظرف های علم – یعنی نفوس انسانی – آن ظرفی است که گنجایش او بیش تر است. چنان که به شاگرد نامدارش کمیل رضوان الله تعالی علیه فرمود: یا کمیل إنّ هذه القلوب أوعیه فخیرها أوعاها(نهج البلاغه/ حکمت147)؛ یعنی ای کمیل این دل ها ظرف ها هستند، پس بهترین آن ها آن دلی است که ظرفیت و گنجایش او بیش تر است.

امام مجتبی علیه السّلام فرمود: چون خداوند متعال قلب پیغمبر اکرم را بزرگ تر از قلب های دیگر دید، او را به پیغمبری برگزید.

سبحان الله؛ عظمت وجودی قلب خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم چه اندازه باید باشد تا ظرف حقائق کتاب الله قرآن فرقان بوده باشد؟! (ص 140) ...

... هر یک از ما می داند که گرسنگی معده به فراگرفتن دانش رفع نمی شود. خواندن و دانستن یک رساله ی علمی کار یک لقمه نان را برای دانشمند گرسنه ی نان نمی کند، او هر چه دانش آموزد باید نان بخورد تا از گرسنگی به درآید. و چنان که به عکس طالب علوم و معارف به خوردن نان و آب به مقصود خود نمی رسد، آن چه باید او را از آن گرسنگی و تشنگی به درآرد غذای علم است نه این آب و نان.

آیا آن غذا و این غذا – یعنی دانش و نان- هر دو از یک جنس اند، یا آن از جنسی است و این از جنس دیگر؟ اگر هر دو از یک جنس باشند باید هر یکی کار دیگری را بکند و اثر او را داشته باشد، مثلاً گرسنه ی نان به یافتن علم سیر شود و یا گرسنه ی علم به خوردن نان، دانا گردد؛ می دانیم که این چنین نیست.

پس باید نتیجه بگیریم: هم چنان که این دو غذا دو گونه اند و از دو جنس اند باید هر یک از آن دو ظرف مغتذی یعنی غذا گیرنده هم از دو جنس باشند. و به عبارت دیگر باید بین غذا و مغتذی سنخیّت باشد. یعنی مغتذی غذای علم از جنس علم باید باشد، و مغتذی غذای نان از جنس نان.
پس باید بین وعاء علم با علم سنخیّت بوده باشد، چنان که بین غذای مادّی با غذا یک نحو سنخیّت است و انسان دارای این هر دو قسم ظرف است، و نور علم مجرّد است، پس وعاء آن که روان است نیز مجرّد است.

حدیث مذکور می فرماید که سعه ی وجودی وعاء علم به افاضه ی علم در او بیش تر می شود، یعنی نفس ناطقه علاوه بر این که موجودی عالی از جسم و جسمانیّات و عاری از احکام نشأه ی طبیعت است که خلاصه موجودی مجرّد است، مقام فوق تجرّد را هم دارا است که او را حدّ یَقِف نیست؛ یعنی در یک حدّ ثابت نیست و گوهری فوق مقوله است، زیرا مجرّد بودن موجودی از مادّه غیر از مجرّد از ماهیّت بودن او و عدم وقوف او در حدّی و مقامی است.

توضیحاً گوییم: در بحث از تجرّد نفس ناطقه، یک بار در تجرّد خیالی آن که به تجرّد برزخی و تجرّد مثالی نیز تعبیر می کنند، بحث می شود؛ و یک بار در تجرّد تام عقلی آن؛ و یک بار در مقام فوق تجربد عقلی آن.
تجرّد برزخی در مقام مثال مقیّد است. و تجرّد عقلانی در مقام ادراک معانی مطلقه و حقایق مرسله است. و فوق مقام تجرّد او این است که فوق مقوله است و او را حدّ یقف نیست. یعنی علاوه بر این که مجرّد از مادّه است، مجرّد از ماهیّت نیز هست. ماهیّت حکایت از ضیق حدّ و حصر وجودی چیزی می کند، و نفس عاری از آن است لذا او را مقام معلوم نیست تا در آن مقام توقّف کند.
...

هر یک از تجرّد برزخی نفس و تجرّد تامّ عقلی و مقام لایقفی نفس را ادلّه ی خاص است. و همگی نتیجه می دهند که نفس غیر از مادّه و طبیعت عنصری است، و چنین گوهری عاقل به ذات خود- یعنی عقل و عاقل و معقول- و باقی و ابدی است.علاوه این که ادلّه ی قسم سوم ناطق اند که این موجود مجرّد را حدّ یقف نیست. یعنی در حدّی بایستد و بگوید من دیگر گنجایش پذیرش علوم و معارف را ندارم، چنین نیست، بلکه نه کلمات وجودی را نفاد است و نه نفس را حدّ یقف، بلکه اعتلای وجودی می یابد و به مقام وحدت حقّه ی حقیقیّه ی ظلّیه می رسد و خلیفه الله می گردد، بلکه به فوق مقام خلافت نائل می آید. (ص 143-145) ...

... اکنون در مقام لایقفی نفس به تمسّک برخی از روایات صادر از بیت عصمت و وحی تبرّک می جوییم:
جناب صدوق رحمه الله علیه در مَن لاَ یَحضُرُهُ الفَقیِه روایت فرموده است که حضرت وصیّ امام امیرالمؤمنین علی علیه الصّلوه و السّلام در وصیّتش به فرزندش محمّد بن حنفیّه فرمود:
وَاعلَم أنَّ دَرَجَاتِ الجَنَّهِ عَلَی عَدَدِ آیَاتِ القُرآن فَإِذا کَانَ یَومَ القِیَامَهِ یُقَالُ لِقَارِئِ القُرآن إِقرَأ وَارقَ ... .

و نیز جناب ثقه الإسلام کلینی رضوان الله علیه در کتاب فضل القرآن کافی به إسنادش از حفص از امام هفتم موسی الکاظم علیه السّلام روایت کرده است که امام به حفص فرمود:
یَا حَفص مَن مَاتَ مِن أولِیَائِنا وَ شِیعَتِنَا وَ لَم یُحسنِ القُرآن عَلم فِی قَبرِهِ لِیَرفَع اللهُ بِهِ مِن دَرَجَتِهِ فَإِنَّ دَرَجَاتِ الجَنَّهِ عَلَی قَدرِ آیَاتِ القُرآن یُقَالُ لَهُ إِقرَأ وَارق فَیَقرَأ ثُمَّ یَرقی.


این دو حدیث گران قدر نیز مقام فوق تجرّد نفس ناطقه ی انسانی را بیان می فرمایند که وعاء علم انسانی حدّ یقف ندارد و هر چه آب حیات حقایق و معارف را بنوشد، سعه ی وجودی او بیش تر و حیات او قوی تر می گردد؛ زیرا آیات قرآن که درجات آن است، کلمات الله است، و کلمات الله را نفاد نیست.


قَولُهُ سُبحَانَهُ : وَ لَو أنَّ مَا فِی الأرضِ مِن شَجَرَهٍ أقلاَمٌ وَ البَحرُ یَمُدُّهُ مِن بَعدِهِ سَبعَهُ أبحُرٍ مَا نَفِدَت کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (سوره ی لقمان/ آیه ی 28)
وَ قَولُهُ تَعَالَی شَأنُهُ : قُل لَو کَانَ البَحرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ البَحرُ قَبلَ أن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَ لَو جِئنَا بِمِثلِهِ مَدَداً. (سوره ی کهف/ آیه ی 110) (ص156 و 157)

(حضرت علاّمه حسن حسن زاده ی آملی حفظه الله/ هزار و یک کلمه/ ج 1/ کلمه ی110 / ص140-145 و 156و157/ ناشر: مؤسّسه ی بوستان کتاب قم/ طبع چهارم/ سال 1386)

نکته :{شماره ی نوشته شده برای آیات فوق یک شماره بیش تر از شماره های درج شده در مصحف شریف قرآن می باشد. علّت آن این است که به نظر شریف جناب ابوالفضائل حضرت علاّمه حسن زاده ی آملی حفظه الله و بعضی از علمای ماقبل و معاصر از جمله حضرت امام خمینی رحمه الله و قدّس سرّه الشّریف، بسم الله الرّحمن الرّحیم هر سوره جزء آیات آن سوره می باشد و بسم الله الرّحمن الرّحیم هر سوره مربوط به همان سوره بوده و با بسم الله الرّحمن الرّحیم دیگر سوره ها متفاوت می باشد. لذا در مصحف های شریف یعنی قرآن های موجود تنها بسم الله الرّحمن الرّحیم سوره ی مبارکه ی حمد جزو آیات سوره شمرده شده است. بنابراین شماره ی آیات فوق بر اساس احتساب بسم الله الرّحمن الرّحیم سوره ها جزو آیات سوره می باشد.}
***************************************************************
حال به ذکر عین عبارات حضرت امام رحمه الله این نوشتار را متبرّک و متیمّن می نماییم :
بسم الله الرّحمن الرّحیم در هر سوره و برای هر قول و فعل ؛
بدان که اهل معرفت، بسم الله هر سوره را متعلّق به خود آن سوره دانند. و از این جهت در نظری، بسم الله هر سوره را معنایی غیر از سوره دیگر است؛ بلکه بسم الله هر قائلی در هر قول و فعلی با بسم الله دیگرش فرق دارد ( تفسیر سوره حمد ، ص 3 ) . محتمل است که بسم الله در هر سوره متعلّق به خود آن سوره باشد مثلاً بسم الله سوره مبارکه حمد متعلّق به حمد است و این مطابق ذوق عرفانی و مسلک اهل معرفت است ( تفسیر سوره حمد ، ص 17 ) . بنابراین احتمال معنی بسم الله در نظر کثرت، در هر سوره و هر قول و فعلی مختلف است؛ و فقها گفته اند بسم الله برای هر سوره تعیین باید بشود؛ و اگر برای یک سوره بسم الله گفته شد، سوره دیگر را با آن نتوان ابتدا کرد( تفسیر سوره حمد ، ص 18).
ما عرض کردیم یکی از احتمالات این است که بسم الله ای که در هر سوره ای هست، متعلّق باشد به خود آن سوره، به آن چیزی که در آن مناسب است ( تفسیر سوره حمد ، ص 111 ) .
(تفسیر سوره حمد؛ امام سیّد روح الله موسوی خمینی رحمه الله ، تهران ، مؤسّسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی رحمه الله ، طبع نهم ،1384)
*************************************************************
مرحوم طریحی در مادّه ی « ج م ع » مجمع البحرین آورده است که : «رُوِیَ عَنهُ صلّی الله علیه و آله و سلّم أنَّهُ قَال: مَا مِن حَرفٍ مِن حُرُوفِ القُرآنِ إِلاَّ وَلَهُ سَبعُونَ ألفَ مَعنِی».

و هر آیه ای از آیات قرآنی، خزانه ای از خزائن الله است، کَمَا فِی کِتَابِ فَضلِ القُرآن مِنَ الکَافِی بِإِسنَادِهِ عَنِ الزهری قَالَ سَمِعتُ عَلِیِّ بنِ الحُسَین عَلَیهِمَا السَّلاَم یَقُولُ : آیَاتُ القُرآنِ خَزَائِنٌ فَکُلَّمَا فَتَحَت خَزَانَه یَنبَغِی لَکَ أن تَنظُرَ مَا فِیهَا.

و درجات قرآن همه حکمت بلکه حکیم اند. یس. وَالقُرآنِ الحَکِیم. و حکمت بهشت است، چنان که در مجلس شصت و یکم امالی صدوق به إسنادش روایت فرموده است که : «قَالَ رَسُولُ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم لِعَلِیِّ بنِ أبِی طَالِب : یَا عَلِیّ أنَا مَدِینَهُ الحِکمَه وَ هِیَ الجَنَّه وَ أنتَ یَا عَلِیّ بَابُهَا».

در حدیث اوّل امام علی علیه السّلام فرمود: درجات بهشت بر عدد آیات قرآن و بر قدر آیات قرآن است. و فرمود: هر مقامی از مقامات قرآن را قرائت کرده ای توقّف نکن و بالا برو که آن را مقامات دیگر است و خبرهایی است.

بدان که این قرائت لفظی ما در این نشأه، مثالی و حکایتی از قرائت های ما در نشئات دیگر است، چنان که جمیع آثار و احوال این نشأه أمثله و أظلال عوالم ماورای آن هایند. قَولُهُ سُبحَانَهُ : وَ لَقَد عَلِمتُم النَّشأهَ الأوُلَی فَلَولاَ تَذَکَّرُونَ. (سوره ی واقعه/ آیه ی 64)؛ و فقط نفس ناطقه ی انسانی را قابلیّت چنین ارتقاء است، و این همان مقام فوق تجرّد است که او را است. ...

... غرض این که درجات قرآن بی نهایت است چه کلام هر کس به فراخور عظمت وجودی اوست.قلم هر کس به اندازه ی سعه ی وجودی اوست. خلاصه اثر هر کس نمودار دارایی اوست. قوله سبحانه: قُل کُلٌّ یَعمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ. (سوره ی إسراء/ آیه ی 85)؛ همان گونه که خداوند سبحان وجود غیر متناهی است، کتاب او مطلقاً غیر متناهی است، او را حدّ توقّف نیست که کسی در حدّی بایستد و پندارد که به منتهی رسیده است، بلکه إِقرَأ وَارقَ بخوان و بالا برو که چنان چه در حدیث شریف آمده است: إِنَّ لِلقُرآنِ ظَهراً وَ بَطناً و لِبَطنِهِ بَطناً إِلَی سَبعَهِ أبطَن - و در روایت دیگر- إلَی سَبعِینَ بَطناً. انسان حامل آن است که او را نیز حدّ یقف نیست فَافهَم و تَدَبّر. (ص 156و159)
(حضرت علاّمه حسن حسن زاده ی آملی حفظه الله/ هزار و یک کلمه/ ج 1/ کلمه ی110 / ص140-145 و 156و159/ ناشر: مؤسّسه ی بوستان کتاب قم/ طبع چهارم/ سال 1386)


اولین دیدگاه را شما بگذارید نکته های اخلاقی1 ،

 گامها و...   

مشخصات مدیر وبلاگ

ویرایش

لوگوی دوستان



ویرایش

طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ