گزیده ای از مناجات های علاّمه حسن زاده آملی 2
از الهی نامه ی حضرت علاّمه حسن حسن زاده آملی حفظه الله
الهى، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد در « یَومَ تُبلَی السَّرآئِر » چه کنیم ؟
الهى، درویشان بى سر و پایت در کنج خلوت بى رنج پا، سیر آفاق عوالم کنند که دولت مندان را گامى میسّر نیست !
الهى، چگونه دعوى بندگى کنم که پرندگان از من می رمند و ددان رامم نیستند !
الهى، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد ؟!
الهى، چگونه ما را مراقبت نباشد که تو رقیبى و چگونه ما را محاسبت نبود که تو حسیبى ؟!
الهى، (( حقّ محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است ؛ اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد )).
الهى، نعمت ارشادم عطا فرموده اى، توفیق شکر آن را هم مرحمت بفرما.
الهى، عروج به ملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد ؛ یَا مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَی ءٍ ؛ خُذ بِیَدِی.
الهى، به سوى تو آمدم ؛ به حقّ خودت مرا به من بر مگردان.
الهى، اگر بخواهم شرمسارم و اگر نخواهم گرفتار.
الهى، ظاهر که این قدر زیبا است، باطن چگونه است ؟
الهى، آخِر خودت را در حقّ ما اوّل بفرما که آخِرین شفاعت را ارحم الرّاحمین فرماید.
الهى، دل بى حضور چشم بى نور است نه این صورت ببیند و نه آن معنى !
الهى، شکرت که فهمیدم که نفهمیدم !
الهى، گریه ؛ زبان کودک بى زبان است. آن چه خواهد از گریه تحصیل مى کند. از کودکى راه کسب را به ما یاد داده اى. قابل کاهل را از کامل مکمّل چه حاصل ؟!
الهى، توانگران را به دیدن خانه خوانده اى و درویشان را به دیدار خداوند خانه، آنان سنگ و گل دارند و اینان جان و دل، آنان سرگرم در صورت اند و اینان محو در معنى، خوشا آن توانگرى که درویش است !
الهى، اگر عنایت تو دست ما را نگیرد از چهل ها چلّه ی ما هم کارى برنیاید !
الهى، خوشا آنان که همواره بر بساط قرب تو آرمیده اند.
الهى، خوشا آنان که در جوانى شکسته شدند که پیرى خود شکستگى است.
الهى، اگر کودکان سرگرم بازی اند، مگر کلان سالان در چه کارند ؟!
الهى، شکرت که پیر ناشده استغفار کردم که استغفار پیر استهزاء را ماند !
الهى، آن که تو را دوست دارد، چگونه با خلقت مهربان نیست.
الهى، کى شریک دارد تا تو را شریک باشد !
الهى، خوشا آن دم که در تو گمم !
الهى، دل به سوى کعبه داشتن چه سودى دهد آن که را دل به سوى خداوند کعبه ندارد ؟!
الهى، عبادت ما قرب نیاورده بُعد آورده است که « فَوَیلٌ لِلمُصَلِّین . الَّذِینَ هُم عَن صَلاتِهِم سَاهُون ».
الهى، کامم را به حلاوت تلاوت کلامت شیرین بدار.
الهى، این آفریده که بدین پایه مهربان است، آفریننده ی وى در چه پایه است ؟
الهى، خفتگان را نعمت بیدارى ده و بیداران را توفیق شب زنده دارى و گریه و زارى.
الهى، جز این نمی شد، با که درآویزیم.
الهى، چه رسوایى از این بیش تر که گدا از گدایان گدایى کند.
الهى، جن گفتند : « سَمِعنَا قُرآناً عَجَباً . یَهدِی اِلَی الرُّشدِ فَآمَنَّا بِهِ » ، واى بر انسى که از جن کم تر است.
الهى، واى بر من اگر دلى از من برنجد.
الهى، من کیستم و اطوار خلقتم چیست ؟
الهى، همه از مردن می ترسند و حسن از زیستن که این کاشتن است و آن درویدن ؛ « کُلَّمَا رُزِقُوا مِنهَا مِن ثَمَرَهٍ رِزقاً قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقنَا مِن قَبلُ وَ اُتُوا بِهِ مُتَشَابِهَا » ؛ و (( الدّنیا مزرعه الآخره )) ، « جَزَاءً وِفَاقاً » .
الهى، غذا به کردار و گفتار رنگ و بو مى دهد ؛ واى بر آن که دهنش مزبله است.
الهى، عبادت بى معرفت خروارى به خردلى ؛ « فَلاَ نُقِیمُ لَهُم یَومَ القِیَامَهِ وَزناً » ، خرّم آن که ؛ « ثَقُلَت مَوَازِینُهُ » .
الهى، میوه در طول هسته ی خود است و جزا در طول عمل، بلکه نفس عمل ؛ « یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ مَا عَمِلَت مِن خَیرٍ مُحضَراً وَ مَا عَمِلَت مِن سُوءٍ » خوشا آن که (( رَوضَهٌ مِن رِیَاضِ الجَنَّه )) است.
الهى، در بسته نیست ؛ ما دست و پا بسته ایم.
الهى، در جواب خطاب « یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا »، لبّیک بگویم مایه ی شرمندگى است، نگویم دور از وظیفه ی بندگى.
الهى، کى الله گفت و لبّیک نشنید !
الهى، گل، دِماغ را معطّر کند و گندنا، دهن را ابخر؛ با این که کاشته ی دیگران اند و خارج از ذات ما. پس آن چه در خود کاشته ایم با ما چه خواهد کرد ؟!
الهى، پیش از تشنگى، آب از چشمه سار مى جوشد و تشنه ی تشنه است و پیش از گرسنگى، گندم از کشتزار می روید و گرسنه ی گرسنه است. عشق است که در همه ساری است، بلکه یکسره جز عشق نیست.
الهى، خواب هاى ما را تبدیل به بیدارى بفرما.
الهى، آن که سحر ندارد از خود خبر ندارد !
الهى، آن که سرمایه دارد و از آن بهره نمى برد، از گدا گرفتارتر و بیچاره تر است.
الهى، شکرت که در لباس دوستانت هستم، مرا در عِداد دوستانت بدار.
الهى، در صورت انبیایم داشتى، در سیرت آنانم هم بدار.
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی
دوستان